یادداشت alef
1401/9/9
كتاب «#روزی_که_شهید_شدم» شرح #زندگینامه داستانی #جانباز شهید دکتر حسین حسن زاده_نمین، نوشته ابوالقاسم وردیانی که توسط انتشارات #روایت_فتح به چاپ رسیده این کتاب تاریخ شفاهی زندگی با برکت و در عین حال پررنج این شهید و روایت شهادت اولشان از زبان خود ایشان است. وی از جانبازان 70 درصد هشت سال #دفاع_مقدس بود. شهید حسین حسن زاده متولد سال 1347 بود و سابقه 1380 روز حضور در مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس را در کسوت #گردان_تخریب داشت. ایشان یکبار در #سه_راهی_شهادت در منطقه #شلمچه مورد اصابت مستقیم گلوله توپ قرار گرفته بود و تا مرز شهادت پیش رفت بخشی از کتاب: اومدم وسایلت رو جمع کردم و رفتم #معراج_شهدا تا باهات خداحافظی کنم. نزدیکای ساعت شش صبح بود که رسیدم معراج شهدا و سراغتو گرفتم. در کانتینر و برام باز کردن. توی پارچه متقال سفید پیچیده بودنت. روی پارچه نوشته بودن :شهید حجت الاسلام حسین حسن زاده نمین. سر پارچه رو باز کردم. صورتت لت و پار شده بود. بهت نگاه می کردم و گریه می کردم. یاد اون روزی که روی پل طلاییه نشسته بودیم و با هم حرف میزدیم, افتادم. گریه میکردم و می گفتم:من باید شهید میشدم نه تو. کرمانی هم اومد گوشه کانتینر وایساد. بدجوری گریه میکردحس خیلی بدی داشتم بغلت کردم. صورتت رو چسبوندم به سینه ام و زار زدم. یه دفعه حس کردم تنت گرمه و خیلی ضعیف داری نفس میکشی. داد زدم:کرمانی بیا بیا ببین حاجی زندس؟ |
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.