یادداشت کوشاساسانیان
1401/6/15
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند.... شب های روشن قصه جوانی تنها و رویا پرداز را روایت میکند.او اینقدر سرگشته و تنهاست که با در و دیوار هم صحبت میشود و با آنها راز دل میگوید. او در پترزبورگ به دنبال گمشده ای است که با او هم کلام شود و دردلش را بگويد. تا عاقبت در کنار آبراه با دختری که مانند خودش حیران و شیداست آشنا میشود و خیال میکند که روزهای تنهایی اش به سر رسیده است. اما نمیداند که این خوشبختی اش چند روزی بیشتر دوام نمی آورد......... انگار که سرنوشت او تنهایی و بی کسی است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.