یادداشت زهرا میکائیلی
1403/11/12
چقدر داستان خوب و سرراستی بود. در کمتر از یک روز خواندمش. داستان ازدواج و زندگی مشترک دختر و پسری هنرمند و ۲۱ ساله در دههی ۱۹۳۰. زندگی این دو جوان با مخالفت خانوادهی پسر شروع میشود و در فقر ادامه پیدا میکند. پسر فقط به کار هنریاش فکر میکند نه مسئولیت خانواده و دختر مسئول همهچیز است: غذا، اجاره خانه، کارهای خانه و سرکار رفتن و حتی بچهدار نشدن! هر بار دختر باردار میشود همسرش و خانوادهی همسر او را سرزنش میکنند، انگار بچهدار شدن و نشدن هم چیزی است که میشود به تنهایی از آن مراقبت کرد! دختر با سادگیاش زندگیشان را برایمان تعریف میکند، خودش را بخاطر باردار شدن سرزنش میکند، به گناهانش اعتراف میکند و از زمانهای کوتاهی که کمی وضع مالیشان بهتر بوده لذت میبرد. من کتاب را به هوای جستار خریدم و اصلا دقت نکردم که نوشته ادبیات داستانی، اما از رمان کوتاهی که خواندم خیلی لذت بردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.