یادداشت لیلا مهدوی

                بدون اغراق فصل اول خشم و هیاهو  را دو بار کامل خواندم تا بفهمم برای « بنجی» مفهوم زمان قفل است و او درکی از آن ندارد.
ولیام فاکنر، داستان را سیال، آغاز می کند تا عنصر زمان را حذف شود و عنصر مکان را پررنگ. اما در قسمت دوم، زمان بارز می شود. خاصه ساعت با تصویر ساعت « کوئنتین»
در ادامه داستان، خانواده را در حال متلاشی شدن نشان می دهد که تنها با محوریت « دیلسی»، خدمتکار خانواده هنوز پا بر جاست. نقطه قوت این است که تنها فردی که هنوز از احساس خود حرف می زند « دیلسی» است.
برداشتم از خشم و هیاهو، نوعی هوشمندی گیج کننده است با یک شخصیت اصلی پیدا و پنهان به نام «کدی»
فاکنر، با واژه هایی ساده تصویری رمز آلود و فلسفی و بسیار پیچیده،  از زندگی تصویر می کند
داستان در ۴ فصل و با ۴ راوی ساخته و پرداخته می شود.
صفحه ی آخر که تمام شد انگار معادله سختی حل شده باشد، ذهن را با نشاط می کند. به چیده شدن پازل پنج هزار تکه می ماند. آخرین پازل را که سر جایش قرار دهی، آسوده می شوی و انگار مغز از شر وزنه ی سنگینی رها شده باشد. 
اما از  رنج حاصل از زوال خانواده کامپسون، با شخصیت های پیچیده و غیر قابل اعتمادش، در عجب می مانی و روزها افکارت را گرفتار خود می سازد.
خشم و هیاهو سخت خوان است و وقت گیر. اما در زمره کتاب هایی قرار می گیرد که باید مطالعه شود.
#سیال_ذهن
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.