یادداشت ملیکا خوشنژاد
1403/8/27
4.5
2
«فرزندان آدم، در لحظهی تولد، تحت سلطهی قانون عقل نبودند، بنابراین در آن لحظه آزاد نیز نبودند. زیرا قانون، به معنی واقعیاش، بیش از آنکه محدودکننده باشد راهنمای افراد آزاد و هوشمند برای رسیدن به خواستههای شایسته و مناسبشان و تعیینکنندهی خیر و سعادت کسانی است که تابع آنند… فرجام قانون نه منسوخ یا محدود کردن آزادی بلکه حفظ و توسعهی آن است. پس در همهی مراحل هستی که امکان وجود قانون هست، اگر قانون نباشد آزادی هم نیست. آزادی یعنی رهایی از محدودیت و تجاوز دیگران و این رهایی در جایی که قانون نیست نمیتواند وجود داشته باشد.» درست است که ماکیاولی و هابر هم از همین ضرورت حاکمیت قانون زیاد سخت گفتهاند، اما آنچه لاک را ویژه میکند لطف بیشتر کلامش است. جان لاک انسانی است زیادی انسانی گویی. امیدوار است و به دنبال صلح و آزادی. برای همین گاه حتی اگر صددرصد هم با او موافق نباشی، همچنان دلت میخواهد به صحبتش گوش دهی. جان لاک پدر تجربهگرایی است و بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم در وقوع انقلاب آرام در انگلستان و انقلاب کبیر فرانسه و شکلگیری جریان روشنگری نقش پررنگی داشته است. برای همین بهنظرم آشنایی با او برای هرکسی که به فلسفه و تاریخ و مسائل اجتماعی و سیاسی علاقهمند است ضرورت دارد چون تأثیر او بر اروپا تأثیر چندبعدی است. این کتاب بهطور خاص دربارهی نظراتی است که در باب چگونگی شکلگیری تنوارههای سیاسی دارد. جان لاک نیز همچون هابز از وصف وضعیت طبیعی شروع میکند و البته این کار را با درنظر داشتن اصول فلسفیاش که ریشه در یک تجربهگرایی سفت و سخت دارد آغاز میکند. سپس به عواملی که نیاز انسان به داشتن جامعه را تقویت میکند میپردازد و پس از آن شکل ایدهآل حکومت، چگونگی تقسیمبندی قوا در آن (که یکی از جالبترین مباحث کتاب بود بهنظرم) و نظراتی که دربارهی آزادی، جباریت، حق مالکیت و حتی مسائلی همچون حقی که والد بر فرزند خود دارد که میتوان آن را با حق حاکم بر شهروندان مقایسه کرد صحبت میکند. اما مهمترین قسمت نظریهی سیاسی لاک بهنظر من دادن حق مشروط به حاکم است و تأکیدی که بر نقش مردم میکند؛ در نهایت همهچیز قراردادی است بین حاکم و مردم و مردم این حق را دارند تا در صورتیکه حاکم از مفاد قراردادشان تخططی کرد قدرت را از او بگیرند.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.