یادداشت فرید محمدخانی

 "کوری؛ وق
         "کوری؛ وقتی چشمانت باز است، ولی دنیا کور است"  

ساراماگو با بیرحمیِ یک دانشمند، آزمایشی ترسناک ترتیب میدهد: اگر ناگهان همه کور شوند، چه از انسانیت باقی میماند؟ پاسخ او تلخ است: "همان که همیشه بود، فقط حالا بی نقاب."  

("اما شاید این تاریکی، تنها راه دیدن نور درون بود...")  

این رمان همچون میکروسکوپی است که ذات جامعه را بزرگنمایی میکند. زن دکتر، ( منشأ امید برای من، نه با شمشیر که با بینایی اش میجنگد - و اینجاست که نویسنده میگوید: "بینایی واقعی، دیدن رنج دیگران است!"  

( "آیا این رنج، قیمت رستگاری است؟")  
ساراماگو میگوید جامعه بیمار است.  "اما شاید همین بیماری، درمان باشد." و کتاب بسته میشود، در حالی که چشمان خواننده برای همیشه باز شده است...  
      
51

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.