یادداشت کتاب‌فام

        افسانه‌ی بومی قدیمی‌ای وجود دارد که مطابق آن، کسانی که دفن شده‌اند با چشمان باز در گور، منتظر اجرای عدالت می‌مانند و تا زمانی که عدالت برقرار نشود چشمان آن‌ها بسته نمی‌شود. این افسانه با وقایع داستان این کتاب و پلات آن درهم تنیده شده است و پیشینه‌ی اسطوره‌ای و عناصری شاعرانه به روایت می‌افزاید. «چشم انتظار در خاک‌رفتگان» در واقع جلد سوم از سه‌گانه‌ی «موز» آستوریاس است؛ سه‌گانه‌ای با موضوعیت نفوذ شرکت‌های بزرگ چندملیتی به آمریکای لاتین و در اینجا خصوصن گواتمالای زیر سلطه‌ی دیکتاتوری.
‌
کتاب به‌طرز ماهرانه‌ای با نمادها و اسطوره‌ها تزیین شده است، همه شخصیت‌ها به شکلی "کتابی" و به‌طور متقاعدکننده‌ای درک شده‌اند و تنها سؤالی که در ذهن باقی می‌ماند این است که چرا «آستوریاس» زحمت نوشتنش را به خود هموار کرد و چرا باید خواندش؟
با این تفاصیل دور نیست که بدانیم چه انتظاری از این کتاب باید داشته باشیم. رمان‌های «آستوریاس» سرشارند از شخصیت و بی‌وقفه حضور وحشیانه جنگل را در خودشان تداعی می‌کنند و در تابلویی مجلل از افسانه و فولکلور تبلیغات ضد سرمایه‌داری می‌بافند که گاه می‌تواند برای خواندن خسته‌کننده باشد، به‌ویژه به این دلیل که «آستوریاس» میلی وافر به بسط و گسترش خود دارد و این کتاب نیز از این قاعده مستثنی نیست.
‌
در «چشم انتظار در خاک‌رفتگان» لشکری از شخصیت‌های پویا و به‌دقت زیر ذره‌بین نویسنده وجود دارد و جنگلی که به‌شکلی گرافیکی و هیجان‌انگیز پیش می‌آید اما نه فقط در مقام یک پس‌زمینه‌ی صرف. و یورشی به پایتختی گرینگویی –که در اینجا در قالب سلطان موز، میکرتامپسون تجسم می‌یابد- در قالب یک اعتصاب عمومی، هرچند نامنسجم، اما موفقیت‌آمیز. به بیانی دیگر این داستان متعهد، یادآوری‌ست بر این که چرا «آستوریاس» در دهه‌ی ۱۹۵۰ به مدت هشت‌سال تبعید شد.
‌
اکنون در زمان جنگ جهانی دوم هستیم. متحدان آمریکایی، "مست‌های بور"، جمهوری موز گواتمالا را با توهین و دلار تضعیف می‌کنند، درحالی‌که روزنامه‌ها تهدیدهای دروغین زیردریایی‌های دشمن آلمانی را برای نگه داشتن کارگران در جای خود به نمایش می‌گذارند. در این میان «جرج میکرتامپسون» یا همان «پاپ سبز» یا به‌عبارتی سلطان موز گواتمالا در بستر مرگ است اما با امپراطوری‌ای در امن و امان. پس از شورش‌های نافرجام کارگران بر علیه وضعیت موجود و قلع‌وقمع شدنشان، هنوز اما یک مخالف زنده مانده است تا از آن‌همه شکست درس بگیرد: خوان پابلو موندراگون.

داستان توطئه‌ی تدریجی توده‌ها و پیروزی آن‌ها از طریق سازماندهی در قالب یک اعتصاب عمومی را توصیف می‌کند آن‌هنگام که به‌قول «موندراگون» اگر عمل قابل سرکوب است، چگونه‌نیرویی در مقابل بی‌عملی تاب مقاومت دارد؟ ما این اخلاق نظری صحیح، با اسطوره، استعاره، پیشگویی‌ها، رؤیاها، ارواح، فولکلور، جوک‌ها، همه‌ی بیان‌های چندگانه یک صدای بومی احاطه و پر شده است. این ترکیبی غنی و اساس شهرت «آستوریاس» است، چیزی که کمیته‌ی جایزه‌ی نوبل در بیانیه‌ی اعطای جایزه‌ی خود در سال ۱۹۶۷ آن‌را "شور آتشفشانی" وی نامید. مفهوم اثر بزرگ است اما خود کتاب صرفن عظیم است و غزلیات باروک گسترده‌ی «آستوریاس» بیش از هر زمان دیگری طعم خاصی دارد. خشونت در این رمان که پایانی بر سه‌گانه‌ موز «آستوریاس» است به حداکثر خودش می‌رسد و به آن ابعادی حماسی می‌بخشد. قهرمانان این داستان مردمی هستند در مبارزه با ظلم.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.