یادداشت امیرحسین پورعزیز
1404/3/22
نیست در بعضی شعرهایش پر است از همان کلمات همیشگی و درسهای اخلاقی تکراری مثل فواره و افتادنش...یا ماه و برکه. یا آبشار و رود. یا تقابل میخانه و مسجد. چه بسا آقای نظری برخی مضامین را در کتاب های قبلی شان بهتر مطرح کردهاند. مثلا در نیست میگوید: تا تو را دارم نمیآید به چشمم هیچکس شرک ممکن نیست از یکتاپرستی مثل من درحالی که قبلا سروده بودند: نمیآید به چشمم هیچکس غیر از تو، این یعنی به لطف عشق تمرین میکنم یکتاپرستی را اما در غزلهای انتهایی کتاب با فضا و حال و هوای جدیدی روبرو میشویم که برای من خیلی دلنشینتر و جذابتر بود. جایی که شاعر از سبک هندی فاصله میگیرد و به سبک عراقی نزدیک میشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.