یادداشت امیرحسین پورعزیز

        نیست در بعضی شعرهایش پر است از همان کلمات همیشگی و درس‌های اخلاقی تکراری مثل فواره و افتادنش...یا ماه و برکه. یا آبشار و رود. یا تقابل میخانه و مسجد.
چه بسا آقای نظری برخی مضامین را در کتاب های قبلی شان بهتر مطرح کرده‌اند. مثلا در نیست می‌گوید:
تا تو را دارم نمی‌آید به چشمم هیچ‌کس
شرک ممکن نیست از یکتاپرستی مثل من

درحالی که قبلا سروده بودند:
نمی‌آید به چشمم هیچ‌کس غیر از تو، این یعنی‌
به لطف عشق تمرین می‌کنم یکتاپرستی را

اما در غزل‌های انتهایی کتاب با فضا و حال و هوای جدیدی روبرو می‌شویم که برای من خیلی دلنشین‌تر و جذاب‌تر بود. جایی که شاعر از سبک هندی فاصله می‌گیرد و به سبک عراقی نزدیک می‌شود. 
      
22

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.