یادداشت

من هشتمین آن هفت نفرم
        من هشتمین آن هفت نفرم٬ نام کتابی‌ست شاملِ ۱۳داستانِ کوتاه به نام‌های: ۱-میراث پدر علیه‌السلام ۲-خدایم لابه‌لای توفان بود ۳-آن بت ابراهیم می‌خواست ۴-پیامبری و درختی و شهیدی ۵-و دقیانوسی که منم ۶-من هشتمینِ آن هفت نفرم ۷- این منم ضحاک مار دوش ۸-اسمش اسکندر نبود ۹- دنیا بیستون است اما فرهاد ندارد ۱۰-آرش و کمان عشق ۱۱-زلیخا برگرد ۱۲-شاید او رابعه بود ۱۳-حوا مادر من است٬ نوشته‌ی خانمِ عرفان نظرآهاری.

وقتی کتاب را در دست گرفتم و ورق زدم همان لحظه‌ی اول خواستم پرتش کنم در اولین سطل زباله اما چشمم به جمله‌ی زیر خورد و بخاطر همین جمله از ابتدا تا انتها را با حالت تهوع تحمل کردم و خواندم:
«نیاموخته‌اید که به دیگران گوش دهید. شاید دیگری سگی باشد اما حقیقت را گاهی از زبان سگ نیز می‌توان شنید.».

از نظر من این کتاب مجموعه‌ای از ۱۳چرک‌نویس است که توسط یک نویسنده‌ی بیکار نوشته و توسط یک ناشر دیوانه چاپ و منتشر گردیده است و برای همین ۱ستاره را برایش زیاد می‌دانم اما اگر روی جلد کتاب با قلم بزرگ چاپ می‌کردند مناسب سنین ۳ تا ۵ سال آنوقت برای این کتاب ۳ستاره منظور می‌کردم ولی چون این کار را هم انجام نداده‌اند نهایتا ۲ستاره بهش دادم.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.