یادداشت مریم رضوی

این همه نوری که نمی توانیم ببینیم
        داستانی از گرداب سهمگینی به نام "جنگ" و زندگی‌هایی که در آن بلعیده شدند. چه استعدادها ، امیدها و آرزوهایی که زیر تلی ازخاک دفن نشد ، چه عمرها و جوانی‌هایی که در این طوفان بر باد نرفت و چه روزهایی که میتوانست شیرین باشد اما به تلخیِ انتظار و نرسیدن آغشته شد...

بنظرم این کتاب قصد داشت مفهوم باارزشی را بیان کند اما این مفهوم در میان داستانی طولانی و خسته کننده ، توصیف‌های اضافی و همینطور پایانی بسیار بسیار ساده گم شد (توقع پایانی بسیار دلنشین‌تر از این داشتم)! اگر زیاده‌گویی‌ها از این کتاب حذف میشد به احتمال زیاد بسیار دلنشین‌تر بود... به سختی توانستم این کتاب را به پایان برسانم و واقعاً برایم خسته کننده و ملال‌آور بود ، متاسفانه...
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.