یادداشت ریحانه شهبازی
16 ساعت پیش
بازی «چه میشد اگر راه درمانی پیدا کنند» و «ای کاش این بلا سر دختر همسایه آمده بود» بینتیجهترین بازیهاست. نه این منم که این بلا سرم آمده است. هیچ واقعیت دیگری وجود ندارد. من اینجا زندگی میکنم، در این دنیا، نه در دنیای خیالیِ «ای کاش»ها. خیلی زود فهمیدم باید این بازی را کنار بگذارم. همین که کنارش گذاشتم، کمکم متوجه شدم خیلی از آدمهای سالم به زیان خودشان وارد این بازی میشوند. اطرافیانم را میدیدم که چطور برای احساس بدبختیشان بهانهتراشی میکنند یا بهسادگی تسلیمش میشوند، چطور از چیزهای جزئی و کوچک مینالند، برای دهههای متمادی گذشتهها را زنده میکنند، از پذیرش مسئولیت در قبال خوشبختی و زندگیشان سر باز میزنند. کمکم فهمیدم سر منشاء ناخوشی یکی دو تا نیست؛ ناخوشی من فقط یکی از اشکال غمانگیز مضمونی واحد است. یاد گرفتم فرق بهانه را از دلیل، بدشانسیهای جزئی را از رویدادهای حیاتی و تنپروری را از سازگاری واقعی با حد و مرزهای درونیام تشخیص دهم. یاد گرفتم مثل همان کاری که اپیکور، فیلسوف یونان باستان، در بستر مرگش انجام داد، از خاطرات شیرین گذشته لذت ببرم به جای اینکه بنشینم و عزا بگیرم که اینها آمدهاند و رفتهاند و گذشتهاند. کتاب بیماری را میتوان حاصل دانش آکادمیک و تجربیات شخصی نویسندهی کتاب دانست. «هَوی کَرِل» که استاد فلسفه دانشگاه بریستول است، از سال ۲۰۰۶ به یک بیماری نادر ریوی مبتلا شده که دورهی آن ده ساله درنظرگرفته میشد و بنابراین تا ۴۵ سالگی به او فرصت زندگی میداد. این اتفاق و گامبهگام نزدیک شدن به مرگ، علاوه بر تأثیر در زندگی شخصی کرل، پژوهشهای او را نیز تحتتأثیر قرار داده؛ به نحوی که فعالیتهای او اکنون روی کاربرد پدیدارشناسی در آموزشهای پزشکی و مراقبتهای عمومی متمرکز است. مدتها بود که میخواستم این کتاب را بخوانم. شیوع بیماری کرونا و نوشتن مطلبی برای کلاس دکتر فکوهی در این ترم باعث شدند بالأخره سراغش بروم. من تمام آموختههایم دربارهی انسانشناسی پزشکی و سلامت، اهمیت بهکاربردن روش تحقیق کیفی و به طور خاص پدیدارشناسی و بسیاری دیگر از مباحث را در این کتاب دوباره آموختم و از دقت و جذابیت آن لذت بردم. به نظرم خواندن این کتاب برای همهی فعالان حوزهی درمان و کسانی که به هر نوعی درگیر بیماری هستند، واجب است. علاوه بر این، از آنجایی که همهی ما در مورد خودمان و یا اطرافیانمان با بیماری مواجهه داشتهایم یا خواهیم داشت، مطالعهی آن برای همه مفید است. همه باید بهاصطلاح به نوبهی خودشان بمیرند. این ضرورت و جبر بین مرگ من و مرگ دیگران تفاوتی ایجاد میکند. همهی وقایع، از جمله مرگ دیگران، در دنیای من رخ میدهند و در نتیجه در افق تجربیات من جا میگیرند. اما مرگ خودم انتهای افق تجربیاتم است: امکان ناممکن بودن وجود است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.