یادداشت ریحانه نعمتی

                #یادداشت
#خوشه_های_خشم
کتاب وقایع اوایل قرن بیستم حدود سالهای 1930 در آمریکا را روایت میکند. 
در این سالها بانک تعداد زیادی از زمینهای کشاورزی را از چنگ دهقانان در می آورد و این کشاورزان با کار روی زمین های بانک که روزگاری پدرانشان به زور از چنگ سرخپوستان و مردم بومی آمریکا درآورده بودند روزگار میگذراندند و نان بخور و نمیری به دست می آوردند اما با صنعتی شدن کشاورزی و ورود تراکتورها در عرصه کشاورزی بانک حضور این همه کشاورز را به ضرر خود می دید. به این ترتیب آنها را از زمینها بیرون میکرد و یک تراکتور کار آنها را انجام میداد.
داستان با خروج خانواده "جود" از زمینهای کشاورزی خود آغاز میشود. آنها که دیگر هیچ ندارند ماشین دست دومی میخرند و به امید کار میوه چینی راهی غرب آمریکا یعنی کالیفرنیا میشوند.
در طول سفر بر اثر سختی راه و کهولت سن پدربزرگ و مادربزرگ از دنیا میروند.
مادر خانواده نقش محوری در از هم نپاشیدن خانواده دارد. 
کتاب توصیفات فوق العاده ای دارد. با این که من به خواندن کتابهای با توصیفات زیاد علاقه ای ندارم اما در این داستان هرگز از شنیدن این توصیفات حوصله ام سر نرفت. نمیدانم به دلیل قلم گیرای جان اشتاین بک بود یا مترجم آن آقای شریفیان شاید هم گویندگی فوق العاده آقای آرمان سلطان زاده دلیلش بود چون  کتاب را صوتی گوش میکردم.
در طی این داستان لحظه به لحظه از رنج مردم ناراحت شدم و با فرهنگ مردم آمریکا آشنا شدم. تنها چیزی که بر خلاف انتظارم بود پایان بندی کتاب بود سوالات زیادی برایم بی پاسخ ماند از سوالات داستانی در مورد خانواده جود تا سوالات تاریخی و چگونگی به ثمر رسیدن این خوشه های خشم که در رگ مردم این روزگار جوانه زده بود... 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.