یادداشت کتابفام
13 ساعت پیش
۱۹۸ صفحه در ۵ ساعت. «جرارد داناوان» تبهّر خاصی در خلق داستانهای بینظیر و زمستانی دارد، با شخصیتهایی که رابطهای ناهنجار با واقعیت دارند اما استعدادی شگرف در بازتابهای عمیق. دامنههای داستانی این نویسندهی آزاد بهخاطر غیرمستقیم بودنشان، بهشکلی نامتناقض میهّج و انگیزانندهاند. «داناوان» در «جولیوس وینسام»، این سومین رمان شاعرانه و خوشنوشتش نشان میدهد که چگونه خشونت میتواند بهناگهان دنیای یک فرد را زیرورو کند. «جولیوس وینسام» یکی از آن کتابهای کمیابیست که چنان استادانه نوشته شده که هرچه به پایانش نزدیکتر میشوی، تو را ملزم به آهستهتر خواندنش میکند تا چشیدن زیبایی نثر شاعرنه و لطیفش را بهشکلی حداکثری طولانیتر کنی. برای گرفتن انتقام حیوان خانگیتان، مثلن سگتان، تا کجا حاضرید پیش بروید؟ در جنگلهای زمستانی ایالت مِین آمریکا، با فاصلهی ۵کیلومتری تا اولین انسان زنده، «جولیوس» ۵۱ساله است که در کلبهی چوبیاش با دیوارهای سرتاسر پوشیده از کتاب که گویی با کتاب عایقش کرده، بههمراه سگش «هابز» در تنهایی مطلق زندهگی میکند و داستان از جایی شگفتزدهتان میکند که «جولیوس» لاشهی تیرخوردهی تنها همدم نزدیکش، «هابز» را در نزدیکی کلبهاش پیدا میکند. با نگاهی اجمالی به وجودِ میشود گفت رهبانی «جولیوس»، روایت کتاب که همگی در ذهن «جولیوس» در گذر است، خشن اما بههمان اندازه شاعرانهست و باحسی دلواپس و از دست دادنی بیسروصدا در جریان است. و در این میان کشته شدن «هابز» به مثابه نشتری بر به قول خودِ «جولیوس»، این "لکهی عفونت" عمل میکند: "جایی که میبایست احساس داشته باشم نداشتم، و جایی که نمیبایست احساس داشته باشم داشتم. اگر آنگونه که من از انسانها دوری گزینی، مشکلی نخواهی داشت". انتقام «جولیوس»، این تنهای فیلسوف، آرام، همراه با مدیتیشن و در عین حال بهشکلی باورنکردنی سبعانهست. و نکتهی اصلی اینجاست که پس از اتمام کتاب، وحشتزده از اعمال «جولیوس» با آن جنون فزاینده، با حسّی همدلی مجذوب شخصیتش میشوی... و نباید غافل شد از زبان شاعرانهی «داناوانِ» شاعر در وصف دقیق، زیبا و نفسگیر طبیعت سرد و وحشی داستان که با آن با قوّت هرچه تمامتر گره خورده است. حین خواندن این کتاب بیمحابا کتاب «در جنگلهای سیبری» اثر فوقالعادهی «سیلون تسون» در نظرم بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.