یادداشت فاطمه
1403/7/11
3.6
17
«همیشه شوهر» اونقدرا که فکر میکردم جذاب نبود. توی این داستان، دوباره با الکسی ایوانوویچ همراه میشیم. اینبار به جای قمارباز بودن، شخصیت مالیخولیایی با گذشته نه چندان جالبی رو داره. و این بیماری مالیخولیا باعث شده یکسری خاطرات مربوط به گذشتهاش رو که کاملا فراموش کرده بود رو به یاد بیاره و شاید گاهی بابت رفتار و کردارهای گذشته احساس شرمندگی میکنه. و با پیدا شدن سر و کله پائول پاولوویچ درگیریهای فکریاش بیشتر میشه و ماجراهای جدیدی رو تجربه میکنه. - صفت جالب همیشه شوهر رو دوست داشتم، خود داستایفسکی «همیشه شوهر» رو اینطوری تعریف میکنه: یکسری از زنها بهنظر میآید برای بیوفا بودن زاییده شدهاند. اینگونه زنها قبل از ازدواج به این راه نمیافتند. طبیعتشان بهطور کلی تقاضا میکند که برای اینکار ازدواج کنند. شوهرشان اولین عاشق آنهاست، «اما فقط بعد از ازدواج». هیچکس به این آسانی و به این مهارت ازدواج نمیکند و شوهر همیشه مسئولیت و جور اولین عاشق را به گردن میگیرد. بعد همه چیز، تا حد امکان با صداقت میگذرد این زنها همه چیز را کاملاً حق خود تصور میکنند و، طبیعتا کاملاً خودشان را پاک و بیآلایش میدانند. و عقیده داشت یک دسته شوهرانی هم که طرف متقابل آنها هستند یافت میشوند که تنها مأموریتشان این است که با این جور زنها بسر برند. بهعبارت دیگر بهنظر او وظیفهی اساسی اینطور مردها این است که «همیشه شوهر» باشند یا واضحتر بگوییم، در همه زندگیشان فقط شوهر باشند، نه هیچ چیز دیگر. «چنین مردی متولد میشود و بزرگ میشود تا یکبار ازدواج کند و بعد ضمیمه و تابع زنش گردد. - البته بنظرم میشه این تعریف رو برای دو طرف (خانم/آقا) در نظر گرفت و «همیشه همسر» رو بکار برد. و چقدر زیاد هستند از این دست خانمهایی که همیشه همسر هستند و به قول معروف میسوزند و میسازند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.