یادداشت محمدصدرا
1402/10/12
دو دوست پس از سالها در کافهای با یکدیگر ملاقات میکنند و یکی برای زنده نگهداشتن گفتگو از بانکدار میپرسد: یادت میآیدجوان که بودی، خود را آنارشیست مینامیدی؟ و در ادامه بانکدار توضیح میدهد که چرا هنوز هم باید او را آنارشیست دانست و چرا فقط او. در میان همه چیزهایی که اخیرا در مورد زندگی و معنای آن خواندم، این یکی روی استوارترین زمین ایستاده است و از کوچکترین ادعا دفاع میکند.
17
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.