یادداشت دریا
1403/5/30
داستان خیلی تاثیرگذاری بود. ژان، دختری روستایی است که الهاماتی دریافت میکند. شخصیتی مقدس. ژاندارک در دنیای واقعی وجود داشته، ولی این نمایشنامه که جرج برناردشاو نوشته، الهامگرفته از داستان زندگی اوست. به نظرم از ژان به عنوان نمادی از پیامبران استفاده کرده. با وجود نفوذ کلماتش و قدرت بیانش، کسی او را نمیپذیرد. به او ظلم میکنند. هم حاکمین و قدرتمندان، هم اهل دین و علمای روحانی، هم مجریان قانون. همگی با هم او را آزار و اذیت میکنند. دقیقا همانطور که برای پیامبران اتفاق میافتد. و در نهایت او را میکشند. پردهی آخر تاثیرگذارترین قسمت بود. بهخاطر پردهی آخر بود که این نمایشنامه در لیست موردعلاقههای من جا گرفت. اگه فاش شدن داستان برایتان مهم است ادامهی این پاراگراف را نخوانید: وقایع پردهی آخر در خواب شارل اتفاق میافتند. ژان (روح ژان) حاضر میشود. تمام دستاندرکاران قتلش، از شاه و دیگر حاکمین گرفته تا کشیشها و سایر علمای روحانی و حتی سربازانی که با او بودهاند و جلاد، هر کدام از جایی میآیند و آنجا ظاهر میشوند. همه ژان را میستایند. میگویند پس از مرگش دادگاهی تشکیل شده و همگی حکم به بیگناهی او دادهاند. مجسمههایی از او ساختهاند و او را میستایند (همان کاری که پس از کشتن پیامبران انجام میشود). ژان میگوید میدانید که مقدسین توانایی انجام معجزه دارند. آیا میخواهید من از بستر مرگ برخیزم؟ (که به نظر من اشاره به رجعت پیامبران دارد. اساس ادیان یکیست و پیامبران الهی هیچ تفاوتی در مقامشان نیست. هر کدام علم دیگری را داشتند فقط به فراخور زمان و درک مردم سخن گفتند. پس از پایان دورهی هر کدام، پیامبر جدیدی ظاهر شده و میشود. هر پیامبر از مومنینش عهدی گرفته است که به پیامبر بعدی ایمان بیاورد ولی...) هر کدام به دلیلی و به شکلی، به این درخواست نه میگویند. یکی بهخاطر خانواده، دیگری سیاست را بهانه میکند که چنین ظلمهایی را ایجاب میکند، آن یکی میگوید که مجبور به اطاعت از دیگران است، دیگری میگوید که همه چیز در صلح و آسایش است و بودن تو آن را بر هم میزند (چیزی که درمورد پیامبران هم صدق میکند. وقتی همه در آسایش جهلشان خواباند، میآیند و همهچیز را به هم میریزند، مثل فساد تخممرغ که مقدمهی شکلگیری جوجه است). و آخرین کلام کتاب که شاهکار است، سخن ژان با خداست: ای خدای مهربان، آخر چه وقت این جهان تو حاضر است که مقدسین تو را صمیمانه پذیرا گردد؟ ای خدای بزرگ، آخر چه وقت؟ آخر چه وقت؟ (و من جواب ناگفتهی خدا را میدانم: برای فرار از این مردم، اگر میتوانی نردبانی بگذار و به آسمان برو، یا چاهی بکن تا زیر زمین.) پیشنهاد میکنم این نمایشنامه را بخوانید، شاید در دنیای دینگریز و دینستیز امروز، راهی باشد برای اثبات اینکه دین مثل ژان، از اساس سالم است و این علمای دین هستند که همه چیز را به فساد میکشانند و دین را کاملا برعکس آنچه بوده به نمایش میگذارند. ترجمه خیلی خوب بود، فقط نمونهخوانی نیاز داشت. یکی دو جا اسامی اشتباه نوشته شده بودند و گاهی بعضی کلمات از ستونبندی تعیینشده برای متن خارج و به ستون اسامی وارد شده بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.