یادداشت میثم غضنفری
1403/10/17
زیباییشناسی دردناک نگاهی به کتاب نجات زیبایی، اثر بییونگ چول هان میثم غضنفری روزنامه سازندگی، 13 آذر 1403 میثم غضنفری بییونگچولهان ، در کتاب نجات زیبایی (Saving Beauty)، جامعۀ معاصر را با ویژگیِ مثبتگرا توصیف میکند (today’s society of positivity) که از هر نوع امر منفی، آسیب و مقاومت پرهیز میکند. این جامعه به دنبال هموارسازی و صافی(The Smooth) در همۀ جنبههای زندگی است، از زیباییشناسی تا ارتباطات و حتی فناوری. این جامعه، هرگونه منفیگرایی، ناراحتی، چالش، و آسیبپذیری را رد کرده و تلاش میکند تا هر چیزی که میتواند باعث ایجاد احساسات منفی شود را از بین ببرد. این امر منجر به سطحینگری در روابط و تجربیات میشود، زیرا هرگونه تعارض یا ابراز احساسات منفی به عنوان مانعی برای «مثبتاندیشی» تلقی میشود. به جای مواجهه با مشکلات و چالشها، این جامعه تمایل به نادیده گرفتن یا حذف آنها دارد. این اجتناب از آسیب، ارتباط نزدیکی با زیباییشناسی صافی (The Smooth) دارد که در کتاب به صورت مفصل به آن اشاره شده است. جامعۀ مثبتگرا، زیبایی را در صافی، بیخطری و عدم مقاومت میبیند. هرگونه ناهمواری، زبری یا آسیبپذیری، به عنوان چیزی منفی، زشت و نامطلوب تلقی میشود. این زیباییشناسی در اشیاء فیزیکی مانند گوشیهای هوشمند با طراحی صاف و بدون زبری، و همچنین در بدن انسان با رواج روشهایی مانند اپیلاسیون، دیده میشود. هدف، ایجاد ظاهری بیعیب و نقص و بدون هیچگونه نشانهای از آسیب یا گذر زمان است. همچنین ارتباطات در جامعۀ مثبتگرا عمدتاً سطحی و مؤدبانه است. هرگونه تعارض یا منفیگرایی در ارتباطات حذف میشود. ابزارهای ارتباطی مانند لایک و اشتراکگذاری به عنوان روشهایی برای هموارسازی ارتباطات و جلوگیری از هرگونه منفیگرایی استفاده میشوند. سرعت و شتاب در ارتباطات بسیار مهم است و هرگونه مقاومتی در برابر این سرعت به عنوان مانع تلقی میشود. زیبایی به کالایی قابل مصرف تبدیل میشود. مصرفگرایی نیز به عنوان راهی برای رسیدن به خوشبختی و رضایت تلقی میشود. این جامعه از تعهدات عمیق و پایدار اجتناب میکند، زیرا این تعهدات ممکن است منجر به آسیبپذیری و احساسات منفی شود. به جای تعهدات عمیق، روابط سطحی و موقتی ترجیح داده میشوند. در روابط عاشقانه، به جای تعهد عمیق و ریسکپذیری که ممکن است به درد و رنج منجر شود، انرژیهای لیبیدویی بین امور و افراد متعدد توزیع میشوند. این استراتژی، نوعی محافظهکاری عاطفی است که هدف آن جلوگیری از آسیب عاطفی ناشی از یک تعهد کامل و عمیق است. افراد ترجیح میدهند به جای ریسک کردن در یک رابطّه عمیق و احتمالاً آسیبزا، روابط سطحیتر و کمخطرتری را تجربه کنند. این پراکندگی انرژیهای لیبیدویی، به نوعی شبیه به سرمایهگذاریهای مالی متنوع است که هدف آن کاهش ریسک ضرر کامل است. در چنین جامعهای به جای مواجهه با دیگری و تفاوتها، تمرکز اصلی بر روی خود و تأیید خود است. هنر و ارتباطات به جای ایجاد تجربههای عمیق و واقعی، به دنبال تأیید و اطمینان دادن به مخاطب هستند. این امر منجر به فقدان عمق در تجربهها و روابط میشود. در نتیجۀ چنین رویکردی، هرگونه دیگری یا مقاومتی در برابر جریان اصلی جامعه مثبتگرا به عنوان تهدید تلقی میشود و حذف میشود. این جامعه به دنبال همگونی و یکنواختی است و هرگونه تفاوت یا مخالفتی را تحمل نمیکند. در جامعۀ مثبتگرا، بهداشت و پاکیزگی به سطحی افراطی رسیده است. این جامعه نه تنها به پاکیزگی فیزیکی اهمیت میدهد، بلکه به دنبال پاکیزگی معنوی و ذهنی نیز هست. هرگونه ابهام، راز، یا دوگانگی به عنوان کثیفی و ناخالصی تلقی شده و رد میشود. این به معنای تلاش برای حذف هرگونه پیچیدگی، تناقض، یا عدم قطعیت از زندگی است. این جامعه شفافیت و کاملاً قابل رؤیت بودن را به عنوان ارزشهای اصلی خود میداند. هر چیزی که قابل مشاهده و قابل درک نباشد، به عنوان تهدیدی برای این آرمان تلقی میشود. این امر منجر به سطحینگری در روابط و تجربیات میشود، زیرا هرگونه عمق یا پیچیدگی میتواند به عنوان کثیف و نامطلوب تلقی شود. در نهایت، هان نتیجه میگیرد که زیبایی در عصر حاضر با حذف هرگونه آسیب، هموار شده است (smoothed out) و به شکلی برای مصرف آماده شده است. زیبایی در یک لایک خلاصه میشود و زیباییشناسی به بیحسی (anaestheticization) تبدیل شده است. این اجتناب از آسیب، بر تجربه و ادراک نیز تأثیر میگذارد. هان استدلال میکند که ادراک در جامعۀ مدرن، به طور فزایندهای از منفیگرایی اجتناب میکند و تحت سلطۀ لایک قرار دارد. اما دیدن به معنای واقعی، به معنای تجربه کردن و آسیبپذیر بودن است. به تعبیر دیگر ادراک واقعی نیازمند آسیبپذیری و در معرض آسیب قرار گرفتن است. این به این معنی نیست که آسیب فیزیکی ضروری است، بلکه منظور آسیبپذیری روانی و احساسی است. دیدنِ متفاوت به معنای تجربهای عمیقتر و فراتر از سطحینگری است. این تجربه نیازمند آن است که فرد خود را در معرض ایدهها، احساسات و تجربیاتی قرار دهد که ممکن است چالشبرانگیز، ناراحتکننده یا حتی دردناک باشند. به عبارت دیگر، اگر ما همیشه از هرگونه تجربه منفی اجتناب کنیم، در یک حلقۀ تکرار شونده از همان چیزهای آشنا گیر میافتیم و هیچ پیشرفتی در درک و فهم خود از جهان نداریم. آسیب، به عنوان یک عامل برهم زنندۀ این وضعیت، ما را از منطقۀ آسایش خارج میکند و به ما اجازه میدهد تا به جنبههای جدیدی از واقعیت پی ببریم. این آسیب میتواند از طریق مواجهه با هنر، ادبیات، طبیعت، یا حتی روابط انسانی رخ دهد. لحظهای که ما خود را در معرض آسیب قرار میدهیم، لحظهای است که حقیقت برای ما آشکار میشود. بدون این آسیبپذیری، درک ما از جهان سطحی و ناقص باقی میماند. هان به طور خاص از آثار ریلکه و بارت برای پشتیبانی از این ادعا استفاده میکند. ریلکه : او دیدن را نه به عنوان یک عمل خنثی، بلکه به عنوان یک نوع آسیب توصیف میکند. این آسیب به معنای نفوذ عمیق چیزها به درون وجود ماست، به گونهای که ما را با جنبههای ناشناخته و پنهان خودمان مواجه میکند. این فرایند، یک تجربه سطحی نیست، بلکه یک تجربۀ تحولآفرین است که ما را از منطقۀ آسایش خارج میکند و به رشد و فهم عمیقتر میانجامد. دیدن واقعی، دیدن متفاوت است، و این دیدنِ متفاوت بدون آسیبپذیری و پذیرش احتمال آسیب، غیرممکن است. رولان بارت: او در نظریۀ عکاسی خود، مفهوم punctum را معرفی میکند. punctum جزئیات غیرمنتظره و گاه شوکهکنندهای در یک عکس است که به طور غیرمنتظرهای بیننده را تحت تاثیر قرار میدهد. این عنصر، یک عنصر آسیبزا است که به بیننده کمک میکند تا فراتر از سطح تصویر، به عمق آن نفوذ کند و ارتباط عمیقتری با آن برقرار کند. این آسیب، لحظۀ حقیقت در دیدن است. punctum بیننده را از حالت تماشای بیتفاوت خارج میکند و او را به تعامل عمیقتر با اثر هنری دعوت میکند. در این دیدگاه، زیبایی میتواند چیزی باشد که در عین جذابیت، خطرناک و ویرانگر است. زیبایی میتواند به جای آرامش و لذت، منجر به نابودی و از بین رفتن شود. پروانه، در جستجوی زیبایی شمع، خود را نابود میکند. به همین ترتیب، زیبایی میتواند به جای آرامش، نوعی رنج و ویرانی را برای فرد به ارمغان بیاورد. در واقع، هان استدلال میکند که زیبایی واقعی، به طور ذاتی با نوعی منفیگرایی، رنج، و حتی فاجعه گره خورده است. (The Aesthetics of Disaster) این منفیگرایی، به جای اینکه زیبایی را از بین ببرد، در واقع آن را غنیتر و عمیقتر میکند. زیبایی صرفاً یک تجربه سطحی و لذتبخش نیست، بلکه میتواند یک تجربه عمیق و حتی دردناک باشد که فرد را به چالش میکشد و او را از خودِ سطحیاش فراتر میبرد. این دیدگاه، در تضاد با زیباییشناسی رایج است که زیبایی را با لذت و خوشایندی صرف مرتبط میداند. هان، عمق ادارک و زیبایی را نه صرفاً در وجه آسیبزای آن بلکه در نسبت آن با اخلاق نیز میبیند. او ابتدا مفهوم زیبایی از دیدگاه کانت را با زیباییشناسی مدرن مقایسه میکند. و سپس استدلال میکند که زیباییشناسی کانت، با وجود ریشه داشتنش در خودشیفتگی ذهنی، هنوز زیباییشناسی مصرف نیست. لذت حاصل از درک زیبایی در کانت، بیطرفانه و همراه با فاصلهای زیباییشناسانه است که اجازۀ تامل و تفکر در مورد زیبایی را میدهد. این درک، برخلاف زیباییشناسی مصرفی، متأملانه و متفکرانه است. هان، زیبایی مورد نظر کانت را فراتر از زیبایی صرف میداند و آن را به قلمرو اخلاق مرتبط میکند. او بین «ایدۀ معمولی زیبایی» و «ایدهآل زیبایی» تمایز قائل میشود. هان استدلال میکند که ایدهآل زیبایی کانت، برخلاف زیباییشناسی مدرن مصرفگرا، ماهیتاً غیرمصرفی است. این به دو دلیل است: 1. محتوای عقلانی: ایدهآل زیباییِ کانت ریشه در عقل و اخلاق دارد، نه در لذت حسی صرف. زیبایی در این دیدگاه، بیانگر ایدههای اخلاقی است که انسان را از درون اداره میکنند. لذت بردن از آن، نه از طریق تحریکات حسی مستقیم، بلکه از طریق درک و تامل در این ایدههای اخلاقی حاصل میشود. این یک لذت بیطرفانه و همراه با فاصلۀ زیباییشناسانه است. زیبایی، صرفاً یک شیء برای لذت بردن نیست، بلکه یک شیء برای تفکر و تعمق است. 2. اجتناب از مصرف: این ایدهال زیبایی به دلیل ماهیت عقلانی و اخلاقی آن، از هر نوع مصرفی اجتناب میکند. مصرف، به معنای استفادۀ ابزاری و صرفاً لذتجویانه از شیء است. در حالی که در ایده آل زیبایی کانت، شیء زیبا به عنوان یک هدف در خود، و نه وسیلهای برای رسیدن به هدف دیگری، در نظر گرفته میشود. هیچ جذابیت حسی صرف در رضایت از شیء مجاز نیست، زیرا این امر، تمرکز را از روی محتوا و ایدههای اخلاقی آن منحرف میکند. در نهایت، هان، زیبایی شناسی امروز را در تضاد با دیدگاه کانت قرار میدهد. زیبایی شناسی مدرن، حجم زیادی از محرکها را تولید میکند که این سیل محرکها و هیجانات باعث ناپدید شدن زیبایی میشود و اجازۀ هیچ فاصلۀ تاملآمیزی نسبت به شیء را نمیدهد و آن را تسلیم مصرف میکند. در نتیجه، ارزش افزودۀ زیبایی از بین میرود و زیبایی صاف و هموار شده و تسلیم مصرف میشود. در نتیجه این فرایند هم عمق از بین رفته و موجب ادارکی سطحی میشود. *** از نظر هان در گذشته، زیبایی و امر والا در هم آمیخته بودند و وجه منفی و شوکآور امر والا در زیبایی وجود داشت. به عنوان مثال، در دیدگاه کاسیوس لونگینوس زنانِ زیبا، «شکنجهای برای چشمها» بودند، یعنی زیبایی دردناک بود. افلاطون نیز تمایزی بین زیبایی و امر والا قائل نبود و زیبایی را به دلیل والاییاش غیرقابلفراتر رفتن میدانست. دیدار با زیبایی نه لذت، بلکه شوک ایجاد میکرد. اما در دوران مدرن، زیبایی از امر والا جدا شده و در مثبتبودگیِ محض خود منزوی شده است. سوژۀ دوران مدرن، که روز به روز قویتر میشود، زیبایی را به یک شیء لذتبخش تبدیل میکند. امر والا، به دلیل وجه منفی و آسیبزایی که دارد، لذت فوری ایجاد نمیکند. هان راه حل را در بازگرداندن والایی به زیبایی میبیند، والایی که قابل درونی شدن نیست، والایی غیرشخصیکننده. (a subjectless transcendence) او معتقد است که باید جدایی زیبایی و امر والا را از بین برد و به زیبایی والاییای را بازگرداند که از درونگرایی فراتر رود. به عبارت دیگر، باید زیبایی را از حالت صاف و یکنواخت و لذتمحور کنونی خارج کرد و به آن وجهی شوکآور و منفی، اما در عین حال عمیق و والا بخشید. این بازگشت به زیباییای که درد و شوک را در خود جای داده، میتواند به نجات زیبایی در جهان معاصر کمک کند. هان معتقد است ما باید به سمت نوعی زیبایی برگردیم که ما را از خود خارج کرده و به نفسنفس میاندازد. مثلاً تجربه زیبایی قلههای پوشیده از برف در طوفان یا افق بینهایت دریا. در این لحظات، ما خود را فراموش کرده و به پایانپذیری و محدودیت خود پی میبریم. این نوع تجربۀ زیبایی، ما را به امر والا و برین متصل میکند.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.