یادداشت سمی
4 روز پیش
زندگی پروست حکایت جدال مرگ و آثار او بود. یکی نزدیک میشد تا ویران کند و دیگری واژه به واژه ساخته میشد. ادبیات به شیوهی پروست هرگز به پایان نمیرسد، او مدام در حال ویراستن بود. بنابراین کلمهی «پایان» در قاموس او وجود نداشت. ادبیات و زندگی در هم تنیده بود و اولی از دومی مهمتر. بنابراین پایان ادبیات یعنی پایان زندگی. بهار سال ۱۹۲۲ او به مستخدمهی خود گفت: " بلاخره دیشب کلمهی «پایان» را نوشتم... حالا میتوانم بمیرم." از مقدمهی کتاب ضد سنت بوو جلد اول در جستجوی زمان از دست رفته، طرف خانه سوان به پایان رسید و الان در حال خوندن جلد دوم هستم. همزمان کتاب ضد سنت بوو هم که نوشتهی پروست هست رو میخونم. راستش من از خوندن کتاب خیلی میترسیدم و چندین سال در برابر خوندنش مقاومت میکردم و میدونم که ممکنه بعضی از شما هم مثل من باشید ولی حقیقتش اینه که اصلا ترسناک و سخت خوان نیست؛ به هیچ عنوان. من که خوشم اومد و خیلی خوشحالم که بلاخره شروعش کردم. فقطاشاره به جزییات کمی حوصله میخواد، آنقدری که به طور مثال ماجرای احتمال یک شک و خیانت را پروست در بالای صد صفحه نوشته! در ضمیمهها چکیدهای از همان جلد هم آمدهکه به نظرم عالی بود. محتوای کتاب رو فکر میکنم همه تا حدی باهاش آشنایی دارند؛ کتاب در مورد رنجها، دردها، مریضیها و روابط خانوادگی مارسل پروست هست که جزء به جزء و مو به مو نوشته شده.حالا خوندن این رنجها و روزمرگیها ممکنه برای بعضی ملالآور و برای بعضی آرامشبخش و اثربخش باشه. معتقدم که کسیکه حقیقتا کتابخوان باشه میتونه هر زمانی این کتاب رو شروع کنه و ازش لذت ببره. با مشخص کردن محدودهی سنی برای خواندن این کتاب موافق نیستم. ( مثلا اینکه کتاب را وقتی چهل سال به بالا داشتی بخونید! چون خواندن این کتاب ممکنه در هر زمانی اتفاق بیوفته) و اعتقاد هم ندارم اگر کسی این کتاب را نپسندید یا نخواند یا نصفه رها کرددرکی از ادبیات ندارد. به نظرم این حرفها پوچ هستند و هر کس میتونه جهانبینی خودش را از دنیای کتابها و ادبیات داشته باشه و باید مواظب باشیم که تعصب را وارد حوزهی کتابخوانی نکنیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.