یادداشت
1401/3/30
کتاب انگار گزارشی از ماجراهای شهید محمد تورانییه. طلبهٔ باهوش، شجاع و با استعدادی که در نهایت به کادرِ منافقین در جنگل آمل نفوذ میکنه و در لو دادن عملیاتهاشون، تضعیف تشکیلات و متلاشیکردنشون نقش فعالی ایفا میکنه. برای نیل به این هدف، ناچار میشه اندکاندک موضعگیریها و حرفهای انحرافی بروز بده و دوستای پاسدار و حزباللهیشو از دست بده و منفور و مطرود بشه... از این ماجرا معدودی از قدیمیهای سپاهِ مازندران مطلع بودن که تقریباً همهشون جزو شهدای دفاعمقدس هستن. نویسندههای این کتاب بعد از سالها که غبار فراموشی بر این ماجرا نشسته، سعی کردن حقیقتِ ماجرا رو واکاوی کنن؛ اما حالا دیگه راویانِ دستِاولی که مطلع بوده باشن، نیستن. طرحِ ماجرای منافق شدنِ پاسدار محمد تورانیحالا پس از قریببه چهل سال خیلی کار سخت و نشدنیاییه. کسی که حتا همسر و خانوادهش باورشون شده بود او جزو کادر اصلی منافقین در اون منطقه شده و طردش کرده بودن تا اینکه بهطرز فجیعی زیر شکنجهٔ منافقین به شهادت رسید، برای انتقام سرشو بریدن، بدنشو قطعهقطعه کردن... برای هماین هم کتاب، فرم و قالبِ شبهگزارش پیدا کرده. حتا پس از به قتل رسیدنِ محمد تورانی برخی حزباللهیها و پاسدارهای مازندران، هنوز او رو منافق میپندارن. موضوع حیرتآور و پیچیدهاییه؛ اینکه کسی اونطور جون و حتا آبروشو فدا کرده باشه. کسی که اگه زنده میبود حتماً حالا یکی از سردارهای مازنیِ سپاه بود... وقتی این ماجرای کوتاه رو میخوندم با خودم فکر میکردم چهقدر پتانسیل داره این قصه؛ مؤلفههای قصهٔ حماسی، درگیریهای پلیسی و درامِ تراژیک. و جای بسی تأسف داره که اینطور خام و ابتدایییه. هرچند باید تقدیر و تشکر کرد از نویسندهها و پژوهشگرهای این کتاب که پیگیرِ نبشقبرِ این ماجرای مدفون در دل تاریخ شدن.
13
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.