یادداشت فاطمه تخمهچی
1403/5/6
*یادداشتی بر رمان این وبلاگ واگذار میشود نوشته فرهاد حسنزاده* دستهکلید عاشق و رازی که سر به مُهر نخواهد ماند! یادآوری گذشته، آن هم گذشتههای دور، قلب را به تپش میاندازد و دست آدم را میگیرد و هُل میدهد به آن زمان... . نمیشود آنجا ماند و زندگی کرد، زمان حال را اما میتوان به زمان گذشته پیوند زد و ثمره این پیوند را به تماشا نشست. رمان *این وبلاگ واگذار میشود* ماجرای نوجوانی است که پیوند گذشته و حال را به تماشا نشسته است. ماجرای دختری ۱۶ ساله که وبلاگ نویس است و داستان مینویسد و شاید سودای شهرت در سرش جوانه زده. درنا در پی آن است که ماجرای عشقی قدیمی را برای مخاطب روایت کند. نویسنده ماجرای این عشق را ذرهذره و مطابق اصول داستاننویسی از زبان دختر نوجوان برای مخاطب تعریف میکند. از دیگر شخصیتهای تاثیر گذار این رمان میتوان به آقای زال، قادر قناری، توران خانم، فریبا، فرشته، لطیف، لطیفه، آقا رضا اشاره کرد. در این رمان نکات ظریف داستاننویسی هم لابهلای ماجرای اصلی آموزش داده میشود. نکاتی مثل *فلاش بک یا برگشت به گذشته* *رمزگذاری در داستان* و... ماجرا در سالهایی روایت شده که بازار وبلاگ و وبلاگنویسی داغ بوده و نویسنده به صورت هوشمندانه داستان را در قالب وبلاگ بیان کرده و بازخوردهای مخاطبین را هم در کنار ماجرا آورده که این به جذابیت داستان اضافه میکند. این داستان در کنار روایت عشق زال به فریبا به موضوعاتی مثل امانتداری، انساندوستی، وطندوستی، شجاعت، روبهرو شدن با سختیها و مشکلات میپردازد. پیرنگ داستان چیزی نیست جز روایت عشق یکطرفه پسری نوجوان به نام زال به دختر همسایه که موظف میشود در سالهای جنگ و در نبود آنها دسته کلید خانهشان را حفظ کند و به خانه آنها رسیدگی کند... سالها از جنگ میگذرد و زال همچنان کلید خانه را بر دیوار مغازه و در قلبش حفظ کرده تا اینکه در نهایت ماجرای این عشق ختم میشود به.... و کم نیستند عشقهایی که گذر زمان نه تنها رنگشان را خاکآلود و محو نکرده، که شاید حتی جاندارتر هم کرده باشد... آنقدر که تنها کافی است نامی از معشوق برده شود تا رنگ به رخسار عاشق بازگزدد و قلب از تپش افتادهاش، بیشتر و بهتر از همیشه بتپد! درست مثل حکایت زال و عشقش به فریبا! عشقی ظریف سرتاسر داستان در جریان است و همین است که کلمات داستان نبض دارند و از تپش نمیافتند. عشق ظریف لطیفه... عشق لطیف... و عشق زال... اینکه داستان در قالب وبلاگ بیان شده هم میتواند نقطه قوت داستان باشد و هم نقطه ضعف. در دورهای که وبلاگنویسی کمرنگتر از گذشته شده، شاید بتوان گفت کاش داستان به گونهای دیگر روایت میشد. درواقع مخاطب باید کمی صبوری کند و دو سه صفحه آغازین داستان را با صبوری بخواند تا ذرهذره داستان در قلبش بنشیند. آنوقت دیگر بیمحابا داستان را تا انتها میخواند. از توصیفات فوقالعاده و ظریف و خوشخوان نویسنده نباید غافل شد که هم نمکین است و هم جذاب... فضای تلخ و گس جنگ را طوری به نمایش کشیده که تلخیهایش در دل تهنشین میشود و شیرینیاش نمایان میشود. خانه توران خانم... مغازه قادر قناری و وانت سیمرغ و صحنه پرواز پرندههایی که بیشناسنامه به دل آسمان میزنند، صحنههایی است که تا همیشه در ذهن مخاطب خواهد ماند. این رمان نوجوان ۱۴۳ صفحهای که به قلم فرهاد حسنزاده و توسط انتشارات افق به چاپ رسیده هم خوشایند مخاطب نوجوان است و هم خوشایند مخاطب بزرگسال.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.