یادداشت روشان

روشان

روشان

1403/11/25

        «از پنجره‌هایی که زنان پشت درهای بسته از بدن‌های دیوانه‌ی‌شان رو به بیرون باز کردند، نگاه خواهم کرد. بارها و بارها خودم را از آن پنجره‌ها  پایین خواهم انداخت.»
حکایت زنان دیوانه حکایت مطرودان است. احتمالا به همین دلیل هم محبوب خیلی‌ها نخواهد بود. قصه‌ها پر از رنج، مرگ و سیاهی هستند و نفس آدم را بند می‌آورند. در یک جمله کتاب، کتاب اذیت کننده‌ای است. اما چرا این کتاب و این شیوه روایت مهم است؟
بتول ساری در مقاله‌ای به اسم «زنان دیوانه ادبیات: جنسیت و روایت در آثار مینه سوئوت» به این موضوع می‌پردازد که سوئوت چگونه در این مجموعه و آثار دیگر خود «آنچه که غیرقابل روایت است را به روایت در می‌آورد.» ساری به سراغ این می‌رود که هم «جنون» و هم «زنانگی» هر دو سرنوشت مشترکی داشته و به حاشیه رانده شده‌اند. طرد در دنیای واقعی به طرد در دنیای ادبیات نیز منجر شده و نه زنان و نه دیوانگان صدایی نداشته‌اند. سوئوت سعی دارد این صداهای مغفول را بازنمایی کند. همچنین او تجربه‌ی تروما و دیوانگی را رخدادی فردی نمی‌بیند و تیغ برنده‌ای می‌گذارد بر گلوی ساختار مردسالاری که یا زنان را به جنون می‌کشد و یا آنان را دیوانه‌انگاری می‌کند. همچنین به گفته‌ی ساری، سوئوت در فرم روایت خود نیز ملاحظاتی داشته. راوی‌های نامطمئن قصه‌ها، پرش در روایت، ابهام، تکرار و ... را می‌توان تلاشی برای برهم زدن فرم‌های از پیش تعیین شده‌ی داستان نویسی که مبتنی بر عقلانیت مردانه است، دانست. نکته‌ی دیگر اینکه داستان کوتاه‌های این مجموعه چندصدا هستند و فراتر از یک راوی و یک منظرگاه نوشته شده‌اند.ضمن اینکه شعرهای میان داستان‌ها که با ضمیر اول شخص روایت می‌شوند، حضور خود سوئوت را در میان سطور قصه‌ها به ما یادآوری می‌کنند.
افسانه‌های بومی، کودکان، فالگیرها، گروه‌های قومی درحاشیه و..  در داستان‌های او نشان می‌دهد سوئوت تنها دغدغه زنان و دیوانگان را ندارد. بلکه نسبتی پررنگ با بوم خود دارد. مینه سوئوت، لااقل در ذهن من، یک زن قصه‌گوی شرقی است که، هر قدر هم تلخ، ناچار از گفتن حکایت‌های غم انگیزی است که بر زنانش رفته و من فکر می‌کنم ما هم ناچار به گوش دادن به این حکایت‌ها هستیم. حکایت آدم‌هایی که همواره سعی در نادیده گرفتن‌شان داریم و چشم‌مان را از آنها برمی‌گردانیم.
      
37

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.