یادداشت

مسئولیت و سازندگی
        این کتاب رو( فکر کنم سال1385بود، حالا یکی دو سال اینور اونور) به دستم رسید. اون زمان تازه فکرم منظم شده بود(با خواندن کتاب‌های شهید مطهری) اما انگار هنوز چیزی کم بود، انگار آجرها رو روی هم گذاشتم اما بدون ملات.
کتاب‌های استاد صفایی حائری حکم ملات سیمانی بود که روی آجرهای لغ ذهن من ریخته می شد.
حالا چه فایده ای داشت؟
فایده اش این بود که در این دنیای پر از رنج به یک آرامش ذهنی عمیقی رسیدم که طوفان حرکتش نمی دهد
اما من بخیل نبودم این آرامش رو با دیگران به اشتراک گذاشتم.
چطوری؟
با آموزش مطالبی که یاد گرفته بودم همچنین با نوشتن کتاب(قدرت روحی) که قطره ای از مطالب کتاب حرکت استاد صفایی بود(با زبان ساده و روان) که الحمدلله کل ایران پخش شد و مورد استقبال قرار گرفت.
      
10

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.