یادداشت مهدی بنواری
1403/3/2
4.5
2
یوبیک به گفتهی استانیسلاولم «گروتسکی خارق عادت است، رقص مرگی پر از زیرمتن نمادین که در لباس عاریهی علمیتخیلی فرورفته است». یوبیک یکی از آثار کم سر و صدای فیلیپ ک. دیک است که از دید من این مهجوریت از ناهماهنگی برچسب «علمیتخیلی» با محتوی و متن سرچشمه میگیرد. در دنیای ۱۹۹۲ از دید ۱۹۶۹، وقتی فیلیپ ک. دیک یوبیک را منتشر کرد، ذهنخوانی (پدیدهای خیالی که شاید آن را از خواندن «گزارش اقلیت» یا دیدن فیلم «گزارش اقلیت» بشناسید.) مانند بسیاری چیزهای دیگر نوعی سرمایه به شمار میآید. اولین کاربردی که در یوبیک میبینیم جاسوسی صنعتی است. در نتیجه شرکتهایی به وجود آمدهاند که ذهنخوانی و ذهنخوانها را از دو جنبهی آفند و پدافند متاع کاسبی کردهاند و آنها را ساعتی و روزانه اجاره میدهند. از سوی دیگر در این نگارش ۱۹۹۲ میتوان افراد نزدیک به مرگ را در دمای پایین در وضعیتی نزدیک به زندگی (برای مدت زمانی طولانیتر از عمر طبیعیشان.) نگاه داشت. اما ذهن این افراد فعال است و میتوان با وسایلی با آنها ارتباط برقرار کرد. خود این خفتههای نیمزنده هم میتوانند با هم ارتباط بگیرند. در تمام طول کتاب، در ابتدای هر فصل، تبلیغ محصولی در قوطیِ افشانه به نام یوبیک را میبینیم که در هر بار تبلیغ کاربرد تازهای از خمیر اصلاح گرفته یا مکمل قهوه تا افزایشدهندهی میل جنسی برایش معرفی میشود. خطر لو رفتن قصه از آنجا آغاز میشود که وقتی گروهی از ذهنخوانها برای تحقیق دربارهی یک مورد جاسوسی صنعتی در مجتمعی در ماه به آنجا میروند، متوجه میشوند که در دام افتادهاند و بمبی که منفجر میشود گلن رانسیتر، صاحب شرکت ذهنخوانی، را میکشد. بقیهی افراد او را منجمد میکنند و به زمین میبرند تا در «نیمزندگی» کنار همسرش، تا یافت شدن راهی برای بازگشت بماند. اما جهان شکل عجیبی به خود گرفته است. همه چیز از پول شروع میشود و گروه سردیس رانسیتر را روی سکهها و اسکناسهای خود میبینند. بعد بازگشت زمانی آغاز میشود و همه چیز انگار به عقب حرکت میکند. غذاهای تازه فاسد و خشک میشوند و ماشینها به قالب نمونهی قدیمیتر خود در میآیند. ضبط صوت مدرن تازه خریداری شده شکل ضبط چهل سال پیش را میگیرد که بیست سال هم کار کرده است. افراد گروه یکییکی به سرعت پیر شده و میمیرند و جسدشان هم طوری خشک میشود که انگار سالها از مرگشان گذشته است. جو چیپ که میتوان او را قهرمان داستان شمرد، در تشییع جنازهی رانسیتر شرکت میکند و از دست پلیسی در قالب برگ جریمه، پیامی از رانسیتر میگیرد... در پایان داستان میبینیم که در واقع همهی گروه مردهاند و در «نیمزندگی» به سر میبرند و این تنها گلن رانسیتر است که زنده مانده است و از بیرون در صدد تماس با نیمزندهها است. دو نیرو در تمام داستان بر روی گروه موثر هستند. یکی نیمزندهای به نام جوری که در صدد گرفتن نیروی حیاتی نیمزندهها و افزودن به طول عمر خود است و یکی الا، همسر رانسیتر، که به آنها کمک میکند. داستان جایی تمام میشود که الا با دادن امتیاز تأمین مادام العمر یوبیک به جو چیپ او را از مصرف شدن به دست جوری نجات میدهد. رانسیتر آخرین تماسش را با جو چیپ قطع میکند و ماجرا به سرانجام میرسد. اما وقتی میخواهد به کارگر مردهخانه انعام بدهد، سردیس جو چیپ را بر روی سکههایش مییابد. یوبیک در تمام مدت تجربهی نیمزندگی جو چیپ به نظر میرسد. در پاراگراف انتهایی کتاب شکی ناگهانی خود را نشان میدهد که نکند تمام این ماجرا تجربهی نیمزندگی رانسیتر باشد. اما با یادآوری روایت داستان، این شک بلافاصله خود را بیاعتبار میکند... پایان خطر لو رفتن یوبیک مثل بسیاری دیگر از آثار ک. دیک داستانی است که داستان در آن اهمیت ندارد. کتاب قالب داستانی سرگرمکننده و عامهپسند را دارد و در حلقهی پالپخوانان منتشر شده است. اما داستان پرهیجان نبرد مداوم جو چیپ با ناشناختهی بدون تعریف را در واقع من تجربهی نیمزندگی خود نویسنده میبینم. اثر به وضوح از بیشسادهسازیهای مرسوم در ژانر خالی است. وقتی ک. دیک در ۱۹۶۹ دربارهی ۱۹۹۲ حرف میزند منظورش پیشبینی آیندهای نیست که در آن تام کروز خود را از خودروهایی آویزان کند که روی ساختمانها عمودی حرکت میکنند. یوبیک برخلاف جریان ژانری دورهی خود هنوز تمام آن «شگفتی» برخورد با دنیا را در خود دارد. نگاه فیلیدیکین به دنیا همیشه نگاهی شگفتزده و همراه با نوعی اکراه است. یوبیک پر از تجربههای رفتار متقابل بشر با بشر و برخوردهای بشری با اشیا و موقعیتهاست که جز با تجربهی دست اول شخصی قابل ادراک نیستند. یوبیک در واقع نه رمانی در توصیف تغییر زندگی و دنیا به دست علم است، و نه داستان پرهیجان و مرموز مبارزهی جو چیپ با جوری، و نه داستانی تمثیلی. در این داستان (و بقیهی داستانهای فیلیپ ک. دیک) با خود متعجب منکسر نویسنده روبهروییم که بیادعای نشستن بر تخت «ادبیات متعهد»، صادقانه و روشنبینانه مشاهدات هراسانگیزش را بازگو میکند. آن هم در قالبی که میتوان از روی آن فیلم ساخت و در عین حال هیچ «ادبیات والا»ی متفرعنی هم به پایش نرسد. در برخی کارهای فیلیپ ک. دیک که یوبیک از آن جمله است، از چشم خواننده خود واقعیت روزمره و جهان فیزیکی است که دچار دگردیسی میشود و این دگردیسی معمولاً معلول دفرماسیون حس و ادراک نیست. این بازنمایی تصویری ک. دیک از جهان آن قدر جاندار و زنده است که همان تردیدها را به جان شناخت خواننده از خودش و از دنیا میاندازد. با این که ک. دیک قصهگوی خوبی است و ضرباهنگ روایت خطی را جذاب و زنده نگه میدارد، اما نثر درخشانی ندارد. نثر ک. دیک صیقل خورده و روان نیست و گاهی آزارنده میشود. انگار نوعی شتابزدگی بر وجود راوی مستولی است (که میدانیم بوده!) که خود را در گسستگی ساختاری به وضوح نشان میدهد و خواننده ممکن است آن را جلوهای از ضعف پرداخت بیابد. با این همه جان کلام در روایت و رخدادهایی نیست که در پی هم میآیند، بلکه در بنیان ساختی آنهاست که خود میتواند باعث گسستگی شود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.