یادداشت
1401/4/4
به نام او یکی از بهترین مجموعه شعرهای ترجمهایست که تا به حال خواندهام، از یک شاعر بزرگ به نام امیلی دیکنسون با ترجمه خوب جناب آقای سعید سعیدپور امیلی دیکنسون (شاعرهی آمریکایی قرن نوزده میلادی) یکی از مومنترین شاعراناست و در اشعارش روشنی و ایمان موج میزند. چند نمونه از ترجمه شعرهای امیلی دیکنسون: یک) سیمای رنج را دوست میدارم چرا که در آن نیرنگ نیست- رعشهیِ درد را نمیتوان وانمود یا به احتضار تظاهر نمود چشمها ناگاه بینور میشوند- وینک مرگ تهی از هر رنگ- و عرقدانههای روی پیشانی را عذابی آشنا به رشته میکشد. ■ دو) مراسم شنبه را برخی در کلیسا میگزارند من امّا در خانه- سرودخوانم یک چلچله گنبدم در باغچه. برخی با ردا به پیشواز شنبه میروند- من فقط بالهایم را به تن میکنم، و به جای ناقوس گلیسا مرغکِ ماست که میسراید. واعظمان خداست- روحانی سرشناس که خطبههایش هرگز بلند نیست- پس جای آن که سرانجام به بهشت رَسَم، من همیشه روانه آنجایم! ■ سه) جانم را با دو دستم احساس کردم تا ببینم آیا هنوز برجاست- روحم را روبروی آیینه گرفتم تا از وجودش مطمئنتر شوم- هستیام را چرخاندم و گرداندم، وجب به وجب سنجیدم تا نام صاحبش را بدانم مبادا که خود، صدایش را نشناسم. چهرهام را وارسیدم -گیسوان را برآشفتم دیدگانم را فشردم و صبر کردم تا ببینم آیا باز میدرخشد تا مگر به یقین دست یابم. با خود گفتم: دل قوی دار، ای یار - آن زمان دیگر گذشته است- بیاموزیم که بهشت را نیز دوست بداریم به قدر سرای قدیمیمان! ■ چهار) درد را رگهای از بیخبریست هیچ در یاد ندارد که از کی آغاز شده، یا این که جهان بی آن چگونه بوده است. آیندهای در کارش نیست، جز وجود خویش. نهایتش حاوی گذشته اوست و آیندهاش را به روشنی میبیند: فرارسیدن دورههای جدیدِ درد. .
4
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.