یادداشت

سحر

6 روز پیش

عصیان
        از متن کتاب:
من از پس تواضعی بردەوار چون شعلۀ سرخی به عصیان گردن کشیدم. خداوندا، اگر زنده بودم و در پیشگاهت حاضر نبودم تورا منکر می‌شدم. اما حال که با چشمان خود می‌بینمت وبا گوش‌های خود صدایت را می‌شنوم، می‌بایست کاری کنم بس شرورانه‌تر از انکار تو: باید که دشنامت دهم! میلیون‌ها نفر چون مرا پوچ و بەعبث آفریدەای، آن‌ها مؤمن و مطیع بزرگ می‌شوند، به نام تو رنج می‌کشند، با نام تو به قیصرها، پادشاهان و حکومت‌ها درود می‌فرستند، زخم چرکین گلوله‌ها را بر تنشان تاب می‌آورند و قلبشان را آماج سرنیزه‌های سه‌گوش می‌کنند، یا که به زیر یوغ روزهای طاقت‌فرسایت کمر خم می‌کنند، یکشنبۀ دلگیر همچون تاجی باشکوهی بی‌رمق بر سر هفته‌های دهشتناک نشسته است، آنها گرسنگی می‌کشند و دم برنمی‌آورند، کودکانشان پژمرده می‌شوند، زنانشان از ريخت می‌افتند و به بیراهه می‌روند، قوانین از هرسو همچون پیچک‌های موذی برسرراهشان می‌رویند، پاھايشان در بیشه انبوه فرمان‌هایت گیرمی‌کند، آن‌ها بر زمین می‌افتند و از تو دست یاری می‌طلبند، ولی تو بلندشان نمی‌کنی. دستان سپیدت می‌بایست سرخ باشند، چهره‌ی سنگی‌ات از ریخت افتاده، قامت راستت خمیده شده، همچون قامت هم‌رزمان من با گلوله‌هایی در نخاعشان.
      
4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.