یادداشت کوثردشتی

کوثردشتی

کوثردشتی

3 روز پیش

        آرزوی بزرگش در زندگی چیست؟
این سوال را  برای هرشخصیتی که میخواهیم خلق کنیم، باید جواب بدهیم. برای نقد و بررسی هر داستان و روایتی، این مهم‌ترین سوالمان از نویسنده است. 
از فلسفی‌ترین و مهم‌ترین و متداول‌ترین سوال‌هایی که از بچه‌ها می‌پرسند هم این است که بزرگ شدی می‌خواهی چه‌کاره شوی؟
اگر هم کسی هرجای زندگی، بگوید دیگر نمی‌دانم باید چه بخواهم یا اگر بگوید هرچه باداباد، تمام تلاشمان را می‌کنیم تا به او بفهمانیم که باید دور و برش را خوبِ خوب نگاه کند و دقیق فکرکند تا نخی پیدا کند و سرش را بگیرد و جلو برود. نمی‌شود که آدم بی‌هدف همینطور بچرخد و زندگی این‌طرف و آن‌طرفش کند.
وقت خواندن کتاب دیلماج، سرم پر بود از این حرف‌ها. به آدم‌هایی که توی زندگی‌ام دیده‌ام و ظاهر زندگی‌شان، آدم را فکری می‌کند که نکند واقعا هیچ هدف بزرگی برای زندگی‌شان ندارند؟!
هرچه داستان جلوتر می‌رفت، بیشتر از باری به هرجهت بودن بدم می‌آمد.
آخر آدم این‌قدر منفعل؟!
میرزا یوسف، یک شخصیت تخیلیِ تاریخی است. به بهانه خواندن زندگی‌نامه‌اش از لابه‌لای دست‌نوشته‌های خودش، چند روزی در حال و هوای دوران قاجار تنفس کردیم. اما میرزایوسف هرکس دیگری می‌توانست باشد. می‌توانست کوثر باشد و نظاره‌گر گذر عمر و هرکس هم که از راه رسید، دستش را بگیرد و به هرطرفی بکشاند.
برای خود من، فکر کردن به همچین وضعیتی برای شخصیت کلافه کننده است اما آقای شاه آبادی، نه تنها این شخصیت را خلق کرده که با شیوایی، داستانش را جلو برده و مخاطب را پای قصه دردناک میرزایوسف میخ‌کوب می‌کند. 
اگرچه نقدهایی به فرم کتاب وارد است؛ مثل اینکه می‌شد آخرش را طور دیگری تمام کرد یا اینکه انتخاب قالب نامه‌نگاری برای این داستان، خیلی منطقی به‌نظر نمی‌آید یا اینکه بعضی شخصیت‌ها با این بهانه که خود میرزایوسف از آن‌ها چیز زیادی ننوشته، تا آخر کتاب مبهم باقی ماندند.
اما برای خود من، هم یک سیر تاریخی از آن دوران  به دستم آمد و ذهنم منظم شد هم شخصیت اصلی برایم به‌شدت تاثیرگذار بود.
      
937

23

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.