یادداشت

نرگس

1402/8/16

از غبار بپرس
        اسم جالبی داشت! ازین نویسنده نخونده بودم و شنیدم که شاهکاریه که بعد از ۸۱ سال داره تجدید چاپ میشه و زمان خودش دیده نشده، پس شروع به خوندنش کردم..
داستانِ جوان فقیریه به نام «آرتور باندینی» که رؤیای نویسنده‌ شدن رو داره؛ نویسنده‌ای مشهور و‌محبوب. به همین منظور سفری به لس‌آنجلس داره و‌ سعی میکنه با داستان‌های کوتاهش زندگی‌ رو بگذرونه.

تقریباً میشه گفت توصیفات شرایط و حالات آرتور دقیق بود،طوری
که از شادی‌های باندینی لذت می‌بردم و‌با حماقتاش اعصابم خورد میشد. اما اون‌طور که باید و شاید از سیر داستان لذتی نبردم. با اینکه نثرِ ساده و‌ روانی داشت و نویسنده هم علاقه‌ای به طراحی معما و گره توی داستان نداشت، اما جذابیت خاصی نداشت و یکمی سخت خوان بود واسم؛ منتظر بهونه بودم تا سریع بذارمش کنار و برم‌ سراغ یه کتاب دیگه.

فانته در مورد باندینی یه چهار‌گانه داره به این ترتیب: تا بهار صبر کن، جاده‌ی لس‌آنجلس، از غبار بپرس و رویاهایی از بانکر هیل. که من فقط "از غبار بپرس" رو خوندم. شاید بقیه‌شو بخونم نظرم عوض بشه🤔

هم‌چنین خوندم که این رمان نگاهی واقع‌گرایانه به عشق داره و از جذابیت‌های دیگش اینه که: توصیفِ تصویری واضح و‌ کامل از لس‌آنجلسِ دهه‌ی ۱۹۳۰ میده. ولی فعلا که این رمان رو خیلی دوست نداشتم😬
      
6

18

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.