یادداشت علی دستورانی
1400/8/10
سانتیاگوی پائولو کوئلیو را میتوان به نوعی پیامآور امید برای ذهنهایی دانست که احتمالاً ادراک خوشبینانهای از جهان و مشتقاتش دارند و از این امید بینیاز هستند، چیزی که بسیاری از ما در اوایل دوران نوجوانی تجربه کردهایم. به شخصه هنگام خواندن این کتاب 13 سال داشتم و این تعابیر افسانهی شخصی و دنبال کردن و رسیدن به آن برایم در آن زمان بسیار شیرین بود. با این حال، بازخوانیای که بعدها از این کتاب داشتم نظرم را نسبت به آن منفیتر کرد. داستان سانتیاگو و منظور کوئلیو را میتوان پذیرفت و یا میتوان آن را بیپایه و خوشخیالانه دانست، در این مورد نمیشود ایرادی به نظرات متفاوت خوانندگان کتاب وارد کرد. اگر کسی بر این باور باشد که در صورت خواستن چیزی از صمیم قلب، تمام کائنات و هستی دست به دست هم میدهند تا مسیر را برای وصال او و اهدافش هموار سازند، از خواندن این کتاب لذت میبرد و انگیزه میگیرد و آن را دوست خواهد داشت. اگر هم زندگی را پیچیدهتر از این ببینیم که کسی در آن دلش برای ما و مسیر و هدفمان سوخته باشد و قصد داشته باشد به این راحتی و بیمزد و مواجب کمکمان کند، این کتاب احتمالاً پارهای مطلب بدون منطق و کودکانه به نظرمان میرسد که خواندنش جز تلف کردن وقت نیست. با این حال در اینجا آنچه به زعم من لایق انتقاد است، تعابیر تا حدودی توهینآمیز کوئلیو است. در سطوری از این کتاب، نویسنده گویی این چنین به ما القا میکند که کسی که زندگی خود را رها نکند و به دنبال چیز موهومی تخت عنوان افسانهی شخصی نرود، بازنده است. حقیقت این است که نمیشود به جهان آدمها نگاه کرد و چنین نوشت. نمیشود پیوندهای ناگسستنی ما با خانواده و دوستان و آشنایانمان و کسانی که نسبت به آنها مسئولیت داریم را نادیده بگیریم و به چنین چیزهایی فکر کنیم. سرپرست خانوادهای را تصور کنید که هر روز فقط برای تأمین حداقلهای خانوادهاش کار میکند و فرصت اندیشیدن به چیز دیگری را ندارد، تعابیرِ بازندهانگارانهی کوئلیو از چنین افرادی به مذاق من خوش نیامد. نکتهی دیگری که برای من بسیار جای تعجب داشت، وجود رگههای پنهانی از مردسالاری در کتاب بود. با توجه به اینکه کیمیاگر در سال 1988 منتشر شده، میتوان این انتظار را از آن داشت که تنها زنِ مهم داستانش، صرفاً "بخشی از افسانهی شخصی مرد دیگری" نباشد یا دوستداشتنی بودنش به واسطهی صبر کردن برای مردی که بیاید و آرزوهایش را برآورده کند نباشد. فاطمه در داستانی که تمام عناصر داستانیاش تخیلی و غیرواقعی هستند، بیش از حد واقعی (با توجه به نرمالهای قبایل عرب) توصیف شده و این نکتهای است که به نظر من نویسندگان، به خصوص در نیمهی دوم قرن بیستم "باید" به آن توجه کافی نشان دهند. با این حال، کیمیاگر بلاشک از مشهورترین داستانهایی است که میشود خواند. گذر خیلیها به آن میافتد و البته که به مقدار متناسب این شهرت هم به آن پرداخته شده است. و گرچه که شاید در حال حاضر آن را اصلاً جالب یا مفید نیابم، اما نمیتوانم احساسات خوبی که طی دو هفته خواندنش داشتم را انکار کنم. روزهایی که پندارههایی کاملاً متفاوت از امروز داشتم و با خواندن این کتاب انگیزهای مضاعف برای دنبال کردن داستان شخصی خودم در زندگی پیدا کرده بودم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.