یادداشت آرش محبوب زاده
1403/1/22
4.1
8
خواندنش تجربهی عجیبی بود. شاید اغراق نکرده باشم اگر بگویم خاصترین کتابی است که تاکنون خواندهام؛ نه صرفا خاصترین کتابی که "من" خواندهام، چرا که بعید میدانم داستانی شبیه به این در تاریخ ادبیات نوشته شده باشد! اما سوال اصلی اینجاست که منحصربهفرد بودن مدرسه شبانه، نقطه قوت آن است یا نقطه ضعف؟ در مدرسه شبانه با گروهی چهار نفره (و در ادامه پنج نفره) از دانشآموزانی همراه میشویم که در دهه ۴۰ شمسی به سر میبرند و پس از اینکه توسط ناظم مدرسه مأمور میشوند تا سر از کار معلمی انقلابی درآورند، با شیفت شب مدرسه آشنا میشوند و اسراری را مییابند که در خواب هم نمیدیدند. برای سوالی که پیشتر مطرح کردم، بهترین پاسخی که به ذهنم میرسد این است: هر دو. ویژگیهای خاص مدرسه شبانه همزمان او را بالا میبرند و پایین میکشند. برای مشخصتر شدن منظورم، بهتر است نگاهی نزدیکتر به این ویژگیها داشته باشیم. مدرسه شبانه، خودش را در ژانر فانتزی جا میدهد. نمیتوان انکار کرد که با داستانی قوی و خوشساخت روبهرو هستیم که با هویت بومی و تاریخی و مضامین ارزشمند، یک پله از همقطاران فارسیزبان خود بالاتر ایستاده است. اما از دیگر سو، برجستگی المانهای فانتزی که باید هویت ژانری خود را در آنها نشان دهد، به حد انتظار نمیرسد. در واقع با فانتزی خوبی سر و کار داریم که کلاس کار را بالا برده ولی به اندازه کافی فانتزی نیست. اگر در "ژانر" (نه لزوما آن فانتزی که از غرب آمده) به قدری مستقل ایستاده و ساختار خود را منسجم ارائه داده بود، میشد گفت در مسیر بنا نهادن الگوی ژانری خود قدم برداشته است؛ اما چنین بار سنگینی را نیز نتوانسته به دوش بکشد. گرچه تلاش خوبی دارد و قطعا حرکتی قابل تقدیر انجام داده است. برجستهترین ویژگی داستان، درونمایه عرفانی آن است. همینجاست که با بزرگترین نقطه قوت کتاب، و همچنین جدیترین نقطه ضعف آن مواجه میشویم. نویسنده برای بخشی از مفاهیم داستان، شبکهی نماد طراحی کرده و مطالب عمیق عرفانی را به وسیله نمادگرایی درون داستان جای داده است. اما این نمادگرایی در جایجای کتاب از قالب خود خارج میشود و جلوههای دیگری به خود میگیرد که گاه مستقیمگویی متضاد با سمبلیسم و گاه سادهانگاری متضاد با عمق معنای خود را به دنبال دارد. از این گذشته، مبنای عرفانی که از بخشهای مختلف داستان برداشت میشود بیشتر تکثرگرا است تا وحدتبخش، و اگر نویسنده زمان و تلاش بیشتری برای انسجام بخشیدن به مطالعات خود در عرفان نظری صرف میکرد، با خروجی بهتری مواجه میشدیم. داستانی که میتوانست با یک مبنای مشخص و شبکه نماد منسجم، به یک شاهکار در زمینه ادبیات عرفانی تبدیل شود، در سطح نمادهای غیر مرتبط و ارجاعات پراکنده باقی مانده است. همین مسئله (نقاط قوت و ضعفی که دو روی یک سکه هستند) در جنبههای دیگر داستان مانند زاویه دید، لحن روایت و حتی پایانبندی آن نیز دیده میشود؛ پایانی که ضربهای ناگهانی اما ضعیف به مخاطب وارد میکند و نه آنقدر مقدمهچینی دارد که نتیجهای طبیعی و منطقی به نظر برسد، نه آنقدر قدرتمند است که ناگهانی بودن خود را توجیه کند. با این وجود قابل درک است و خواننده را تکان میدهد؛ تکانی که میتوانست محکمتر باشد، اما باز هم تاثیر مطلوب را دارد. جمعبندی: از ۰ تا ۱۰ چه اندازه خواندن کتاب را پیشنهاد میکنم؟ ۹ چه اندازه محتوای آن را تأیید میکنم؟ ۵ نمره نهاییام به کتاب: ۷
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.