یادداشت زینب موسوی
1404/5/4
اولین بار سلمان امین رو با کتاب کاکاکرمکی - پسرجوانی که با نواقص مادرزادی متولد شده و به روایت زندگی خودش از کودکی تا بزرگسالی میپردازه و دارای قوه طنز بینظیریه که از لحنش جدا نمیشه - کاری که سلمان امین میکنه بی شباهت نیست به طرز نوشتاری استیو تولتز، نویسندهای استرالیایی که برای قابل تحمل کردن سیاهی و زشتی غیرقابل هضمِ زندگی به خلق موقعیتهای خندهآور و بانمک پناه میبره و نمیذاره که خوانندهی کتابهاش به طور کامل در غم فرو برن. کارتن خوابی، قاچاق مواد مخدر، دزدی، بزهههای ریز و درشت اجتماعی که زندگی اعضای انجمن نکبتزدهها باهاش عجین شده اگر جور دیگهای به تصویر کشیده میشدن ممکن بود به قدری هولناک باشن که هیچوقت برای خوندن و شنیدنش آماده نباشیم یا حتی تحملِ تصورش توی خیال خودمون رو هم نداشته باشیم اما نویسنده تموم مدت دست ما رو میگیره و با خودش به همون نقاط تاریک دنیا، درون خرابههای کنار پمپ بنزین، ساختمونهای متروکه و کوچههای جنوب شهر میبره تا ببینیم چیزایی رو که نباید از چشم پنهون بمونه. من ارزش این کتاب رو تنها بخاطر خط داستانیش نمیدونم؛ بهخاطر سوژهها، شخصیتها و موضوعاتی که بهشون اشاره شده میدونم. بخاطر سربازی که برای کمک به خانواده مجبور میشه از پادگان فرار کنه. آدم معتادی که با کلی مشکلات روحی ناشی از مصرف مداوم انواع مختلف مواد مخدر دست و پنجه نرم میکنه. فرد سوءسابقهداری که میخواد جلوی خلافگیر شدنشو بگیره و نمیتونه. زن بیخانمان و تنها با بچهای نوزاد که انگار جهان سعی نادیده گرفتنشون داره و هر دو برای زنده موندن به یک اندازه تقلا میکنن. چه «کاکاکرمکی» و چه «قاسمِ زیادی» شخصیتهای دست به قلمیاند و از هر فرصتی برای نوشتن خاطرات، لیست سرقتها یا نامه نگاری با مافوقِ بدخلقشون استفاده میکنن و من فکر کردم که باید بخاطر کاکا و قاسم بنویسم و تلاش کنم موندگار شن. همین.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.