یادداشت

ماجرای نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ
میل به جاو
        میل به جاودانگی که در نهاد انسان پایه‌ریزی شده‌است تخم طمع و خودخواهی را در ذهن او می‌کارد. آدمی می‌انگارد که آنقدر زنده است که تنها براساس میل‌ش به جمع‌آوری و احتکار بزند؛ بدیهی است که در این مسیر با "دیگری" به تضاد می‌رسد و از "دیگری" عبور کند تا امیال خود را ارضا و نفسانیتِ انسانی‌ش را اقناع کند.
اخلاق در رهگذار همین تضاد بوجود می‌آید.
گاهی یک جمله می‌تواند تا ابد بین دو دوست را جدایی بیاندازد. 
داستان دو نجیب‌زاده که نه‌تنها همسایه که دو دوست قدیمی هستند اما یک تفنگ چنان نفرتی را می‌پروراند که آتشش هیچ‌گاه خاموش نمی‌شود.
ماجرای نزاع ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکیفوروویچ روایتی اجتماعی از برخورد آدمی با دیگری‌ش است. برخوردی که مبتنی بر  فردیت‌گرایی لیبرالیستی که همه‌چیز را در انحصار شخص می‌پندارد. اگرچه دعوا بر سر چیز بی‌ارزشی است اما روایت گوگول نقدی است بر خودمحوری لیبرالیستی که تعریفی ناقص از آزادیِ فردی ارائه می‌دهد: آزادی حق اعمال اراده بر جهان است تا زمانی که مزاحمتی برای دیگری وجود نداشته باشد. 
 طنز از نظر من دقیقا همین است دوستان. تفنگی که در رخت‌شویی شسته شده و برای خشک شدن با گیره آویزانِ بند رخت می‌شود و می‌شود سرآغاز نزاعی چندین ساله میان دو دوست_که اگرچه باهم رفیق‌اند اما سرشار از تعارف و رودربایستی هم هستند. 
ماجرایی که دقیقا همانقدر که دور از ذهن بنظر می‌رسد قریب به ذهن هم هست.
.
.
.
.
گوگول را دوست دارم.
برخلاف شاگردانِ فرهیخته‌اش، گوگول نه حوصله سربر است و نه با آن آب‌و‌تاب توصیفات بی‌حد که مشخصه رمان روسی است آدمی را می‌آزارد.
برخلاف داستایوسکی، پیچیدگی را در سادگی بیان می‌کند و زهر نقد اجتماعی را با طنز خاص خودش ملیح می‌کند اما طنزش مبتذل نیست، خاص خودش است.
بنظرم گوگول از شاگردانش ناامید‌تر و از دنیاخسته‌تر است اما این حس خستگی را هنرمندانه بروز می‌دهد.
وقتی کتابش را تمام کردم جمله تورگینف در ذهنم تکرار شد:"براستی که همه ما از زیر شنل گوگول برآمده‌ایم..."
      
41

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.