یادداشت مریم طالبی

مریم طالبی

مریم طالبی

4 روز پیش

         فکر نمیکردم خواندنش اینقدر طول بکشد اما انگار دیالوگ‌های طولانی‌اش بر حجم  کمش غلبه کرده بودند وگرنه نباید بیشتر از یک ساعت وقت می‌گرفت. صبح که میخواندمش بعضی دیالوگ‌ها سر بزنگاه مثل ایست‌ بازرسی‌های بعد از شروع جنگ واقعیت‌ها را خوب یادمان می‌آورد. گاهی به نظرم می‌آید شخصیت دلقک در نمایش‌های شکسپیر یک تیپ مشخص با کارکرد مشخص است اما نمی‌توانم مطمعن شوم؛ باید بیشتر فکر کنم.
 این داستان ماجرای جدید و جالبی داشت ستیز همیشگی شکسپیر و عشق در بدن‌های مختلف و توی چشم‌های مختلفی حضور داشت حقیقت را بر سر زبان عامه انداخته بود این بار چوپان و دلقک و... چیزی به ذهنم نهیب میزند که این اشراف هستند تا عامه نقش خود را بهتر بازی کنند یعنی در این نمایشنامه محوریت اصلی در دستان اشراف نیست.
در عجبم از این همه نمایشنامه که خواندیم؛ این همه نوشته با چند تیپ شخصیت مشخص که هر کدام با دیگری آن همه تفاوت دارد. اساطیر یونانی و الهه‌های باستانی و دلقک و اشراف و چوپان و... همیشه هستند اما هر بار ما را شگفت‌زده می‌کنند. 
صفحه ۷۳ به بعد مرا به یاد پایان انیمیشن‌های دیزنی و آن صدای جادویی راوی که پایان خوش داستان را روایت می‌کرد می‌اندازد و تمام شدنش مثل بیداری و پایان یک رویا بود پایان رویای یک روزه در جنگلی که درخت زیتون نداشت.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.