یادداشت ابوالفضل فیروزآبادی
1404/1/9
شمارو مهمون آخرین غزل این مجموعه میکنم که پشنهادم میکنم بخونید 💚🌱 مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر باهمه گرمیم ... بادلهای تنها بیشتر دردرا با جان پذیراییم و باغمها خوشیم قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر بم که بودم فقربود و عشق اما روزگار زخم غربت بردلم آورد این جا بیشتر هرشب عمرم به یادت اشک میریزم ولی بعد حافظ خوانی شبهای یلدا بیشتر رفته ای اما گذشت عمر تاثیری نداشت من که دلتنگ توام امروز...فردا بیشتر زندگی تلخ است ازوقتی که رفتی تلخ تر بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید هرقدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر بربخار پنجره یک شب نوشتی : عاشقم خون انگشتم برآجر حک کنم : ما بیشتر
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.