یادداشت کیمیا غلامی

                کتاب رو بعد از حدود سه هفته بالاخره تموم کردم(البته طول کشیدنش به این دلیل بود که آنچنان جذبم نکرد که بخوام تمومش کنم، یکی دوباری هم قصد داشتم تحویل کتابخونه بدم و ناتموم بزارم ولی به خودم گفتم شاید جذابیتش در اواسط کتاب و یا مثل خیلی از کتابها پایان کتاب باشه بنابراین تصمیم گرفتم تمومش کنم .)کتاب رو که شروع کردم فکر میکردم قرار با یک داستان خاص روبرو بشم ولی برای من تقریبا یک داستان خنثی و سرد بود(ناگفته نماند ترجمه ضعیف هم مزید برعلت بود) .« بیگانه » داستان پوچی انسانه. یک داستان ساده ، بدون پیچیدگی و  البته بدون هیجان؛ مثل «مورسو»شخصیت اصلی ؛
ناگفته نماند اخرای کتاب تا حدودی از سردی داستان کاسته میشه  ولی بی هیجانی کل کتاب رو جبران نمیکنه.نمیدونم شاید این هم هنر البرکامو بوده که به این شیوه مساله پوچی یک انسان رو‌ بیان کنه!
این نکته رو هم بگم که داستان کتاب و این حجم از تنهایی و بی تفاوتی مورسوی بیگانه احتمالا  تا مدتها در ذهن خواننده بمونه .
و برای من این سوال باقیست که چه بر مورسو گذشته که تا این حد، تنها، سرد، بی تفاوت و بی هیجانه!؟...
(ترجمه جلال آل احمد  و علی اصغر خبر زاده مطالعه شد)
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.