یادداشت Fa
3 روز پیش
4.4
4
واقعاً نوشتن ریویو دربارهی این کتاب یهکم برام سخته. چون نه اینطوری بود که خیلی عاشقش شده باشم و نه که ازش بدم اومده باشه. کتاب شروع خوبی داره. و خب واقعا کششی که یک کتاب جنایی میطلبه رو هم داره. کمکم گرههای داستان باز میشن و این هم خوب بود. اما این داستان هم با اینکه جالب بود، روندِ حل معما هم جذاب بود، اما درنهایت خیلی معمای پیچیدهای نداشت (برخلاف چیزی که تو خلاصه و در طی داستان نشون داده شد). از یک جا به بعد هم قابل پیشبینی شد کمی ولی باز همچنان تعلیقش حفظ شده بود. و البته یکچهارمِ پایانی کتاب هم خیلی روند تندی داشت و همهی گرهها تندتند داشت باز میشد. اما با این حال از خوندنش پشیمون نیستم و بهعنوان یک کتاب جناییِ معمولی خوب و جالب بود. *اسپویل* این دو قسمت خیلی تحتتاثیر قرارم دادن: 'بابا آهسته میگوید: - یک چیزی بهم داد که مال مادرت بود، چیزی که خیلی میپوشید. توی تولد پونزده سالگیت اونو بهت دادیم. - شالم. بازی روزگار را ببین! شالی که در این مدت شبها از من محافظت کرده، مال همان زنی است که سعی کرده مرا بکشد، مادر خودم.' 'انگار باز جلوی دیوارنوشته ایستادهام و حس میکنم دوباره خانوادهام را پیدا کردهام. تعجبی ندارد که اینقدر این فرش برایم جذابیت داشت. در تمام مدت خانوادهام در قلب خانه منتظرم بودهاند.'
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.