یادداشت فاطمه عباسنژاد
1403/10/21
حالا دارم همزمان چند سفرنامه حج را میخوانم و جلال تا به اینجا از همهشان دلنشینتر بوده است. کتاب نه یک معجزه عرفانی است و نه یک کتاب تحلیل فلسفی و اجتماعی نسبت به حج چنان که از سفر یک روشنفکر به حج انتطارمان میرود؛ بیانیهای نیست در نقد و توضیح اسطورهای و نمادین و فلسفهبافیها و.... جلال یکی است از خود ما! یک متفکر معمولی، باورپذیر و بیریا و این بیریاییاش بیشتر از هر ویژگی کتاب را شیرین و خاص میکند. جلال در این کتاب کاملا خودش است، صادق است، سعی نکرده است برای ما بیانیه بنویسد کتاب روایت روانی دارد تو را میبرد به هفتاد، هشتاد سال پیش میان مردم ساده و بیریای آن روزها، میان جامعهای که تازه غرب را دیده، میان عربها آن زمانی که در مدارس نظامی شان عبری میآموختند که وقتی اسرائیل را گرفتند بتوانند ادارهاش کنند...، میان عربستانی که حتی به قدر کافی معلم نداشته و حتی سیستم فاضلابش درست کار نمیکرده است. میبردت به سفر حجی که هتلی در آن نیست، آب لولهکشی نیست، مردم سفره پهن میکنند، آشپزی میکنند و در منا ورق بازی! آسمانیترین عمل دینی به زمینیترین شکلش و این تناقض خالی از هرگونه ریاست، انگاری نزدیکتر است به همان زمانه پیامبر، دینی که آنقدر از زندگی مردم عادی فاصله نگرفته است که برود بچسبد به سقف عرش الهی و دست هیچ فرشی به آن نرسد کتاب بدویتی را توصیف میکند که کمکم دارد موتوریزه میشود. روایت جلال به قولی فرنگیها pure، ناب و خالص است، بدون هرگونه ریا و از نگاه نظارهگری که به دنبال انسان است در حج نه خدا!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.