یادداشت Soli

Soli

Soli

1404/4/14

        روزی که این کتاب به دستم رسید رو یادمه. در واقع شب بود، داشتم شام می‌خوردم که پستچی آوردش. سال کنکور بود و من فقط به سر و روش دست کشیدم و کم مونده بود گریه‌م بگیره از زور این‌که نمی‌تونستم همون لحظه بشینم و بخونمش.
حالا بعد از یک سال، بالاخره خوندمش.
این بیست روز با ماد زندگی کردم و حالا بهش حس نزدیکی بیشتری دارم.
چه‌قدر زندگی‌ش پرماجرا بوده، چه‌قدر اتفاق! و چه‌قدر آدم، اکثرشون رو هی فراموش می‌کردم. هی اسم‌های جدیدی می‌دیدم که نمی‌دونستم دقیقا کی‌ان و تو داستان چه کاره‌ان.
من از این وقتی که باهم گذروندیم خیلی لذت بردم خانم مونتگومری.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.