یادداشت ریحانه نیکوکار

        میله‌ای داغ فلزی در قلبم فرو رفته است. می‌سوزد. قلبم را سوراخ کرده است . از خشم دستانم را مشت می‌کنم. دندان‌هایم را روی هم فشار می‌دهم. مثل دلیله. مثل امل.  اینکه بگویم کینه و نفرتم بیشتر شده است حق مطلب را ادا نمی‌کند. از عمق وجودم می‌خواهم هیچ اثری از یهود و اسرائیل باقی نماند. روایت اِشغال فلسطین است. روایت خانواده‌ای‌ که همه چیزشان را از دست می‌دهند. همه‌شان شهید می‌شوند. دنیای رنگی‌شان تبدیل به دود و خاکستر می‌شود. به چه علت؟ بخاطر خودخواهی و ظلم یه مشت آدم زورگو. بی‌شرف. نا عدالتی‌هایی که سرشان می‌آید. کسی صدایشان را نمی‌شنود. همه عالم خودشان را به کری زده اند. حتی در داستان‌های خیالی هم طرف شر انقدر شرارت نمی‌کند. کاش داستان بود. کاش واقعیت نداشت.  این کتاب را باید به کسانی داد که دم از صلح می‌زنند. کسانی که هنوز برایشان خوی وحشی گری اسرائیل جا نیفتاده است. کسانی که هنوز معتقد اند جنگ غزه و اسرائیل را حماس شروع کرده است... 
      
7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.