یادداشت مجتبی بنیاسدی
1401/8/17
اداریهای دوران ساعدی چهطور بودهاند؟ اولین نکتهای که به ذهنم میآید برای نوشتن این یادداشت، شباهت نثر ساعدی با جمالزاده است. اصلا کمی هم غافلگیر شدم از قضیه. از آن چند صفحهای که از «گاو» در کتاب فارسی دوم دبیرستان خوانده بودم، انتظار همچون داستانهایی را نداشتم. لطف این مجموعه به «مجموعه» بودنش بود. یعنی مثل برخی مجموعه داستانها نبود که هر داستانی، ساز خودش را بزند. همهی داستانها یکمحور داشت؛ «کارمند». اینکه میگویند «داستانهای خیالی، ردپایی از واقعیت را در خود دارند»، حرف درستی است یا نه را نمیدانم. فقط این برایم سؤال شده که ساعدی، واقعا اینقدر با جزئیات تمام کارمندان وحالروزشان را درک کرده؟ شاید اگر زنده بود جواب میداد: «هر شخصیت داستانها را از یک شخصیت واقعی وام گرفتهام.» خیلی از داستاننویسها این حرف را زندهاند. به هر حال ساعدی به نظرم زرنگی خاص خودش را هم دارد. تقریباً همهی داستانها به گونهای با «شب»، «سرما»، «تاریکی»، «برف و بوران» و «مرگ» ارتباط داشت. و این سبکِ نشان دادن حال و روز کارمندان آنروزها است توسط ساعدیای است که این کتاب را سال ۱۳۳۹ به دست چاپ سپرده. و این را هم بگویم که برخی از داستانها روی شخصی خاص متمرکز نبود. اینطور بنویسم «سعی نداشت شخصیت اصلی داشته باشد.» و اینگونه میخواست حال و روز کارمندان یک اداره را در کنار هم به نمایش بگذارد. و در آخر؛ این کتاب برای من یک مجموعه کتاب معمولی بود. امیدوارم کتابهای بعدی ساعدی، مجبورم کند بنویسم «فوقالعاده بود.»
12
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.