یادداشت

همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها
        «
- تو اینجا کسی به نام مهدی میشناسی؟
- اینجا هرکسی چند اسم دارد. من اسمم علی است، اما قبلاً حیدر صدایم می‌کردند. یک وقتی هم مجید.
بعد با لبخندی شرماگین اضافه کرد: «پیش از انشعاب، البته. کلانتر اسمش مجید است، اما حسین هم صدایش می‌کنند. یک اسم دیگرش هم محسن است. تقی، که قبلاً جای تو می‌نشست، هم علی صدایش می‌کردند، هم محمد. پروفت را نمی‌شناسم. همین‌قدر می‌دانم که اسمش حسن است. فریدون را هم یکی دو بار دیدم که مرتضی صدایش می‌کردند. سید هم یک وقتی اسم مستعارش کوروش بود. اما مهدی... نه، کسی را به این اسم نمی‌شناسم.»
سرم به دوّار افتاد. طبقه‌ی ششم ساختمانِ اریک فرانسوا اشمیت، که تعدادِ ساکنانش ناگهان چندبرابر شده بود، غرق در ازدحامِ افراد ناشناسی بود که همگی چهره‌ای شبیه هم داشتند. 
»
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.