یادداشت محمدعلی نخلی

به من گفتند تنها بیا: "پشت خطوط داعش"
        "به من گفتند تنها بیا" آنچه انتظار می رود نیست.
وقتی در توضیح کتابی به شما می گویند: این کتاب روایت زن خبرنگاری است از آنچه پشت خطوط داعش اتفاق می افتد، شما انتظار دارید در این کتاب از احوالات خانواده پیروان داعش بخوانید. بخوانید که بچه هایشان چه درسی می خواندند یا همسر یک مرد داعشی روزش را چطور می گذرانده. چون طبیعتا اینها چیزهایی است که پشت خطوط داعش در جریان بوده.
اما مساله "سعاد مخنت" در اینجا اصلا وقایع پشت خطوط داعش نیست. سوال اصلی او این است که چطور مردان و زنان و بچه ها جذب داعش می شوند؟ چه چیزی آنها را به آنجا می کشاند و چرا؟
به همین خاطر تا دو سوم کتاب اصلا صحبتی از داعش به میان نمی آید. سعاد مخنت شما را در بین مردم "طالبان" و "القاعده" می برد که حرف های نگفته آنها را بشنوید. در کنار روایت همیشگی غرب از آنها. تا بتوانید ریشه های فکری و انگیزه های مشترک همه گروه های مثل داعش را ببینید.
اینکه چرا یک مسلمان مقیم آلمان باید به سوریه برود و  سر ببرد، یا چرا یک زن جوان مهاجر در اروپا باید درخواست ازدواج با مردان جهادگر را بدهد سوالی است که نویسنده به خوبی جواب می دهد.
همه اینها در کنار روایت جذاب "مخنت" از وقایع هیجان انگیزی که برایش رخ داده، این کتاب را به شدت مفید و گیرا کرده است.
اگر به این گروه های تروریستی و نحوه شکل گیری و تفکراتشان علاقه مند هستید، اصلا نگاه این خبرنگار مراکشی-آلمانی را از دست ندهید که او جانش را بارها برای دیدن حقایق بی نظیری به خطر انداخته. حقایقی که جای دیگر روایت نشده.
.
پ.ن: اینکه شعار نوشته شده روی کتاب دروغ است واقعا اذیت کننده بود. اما خود نویسنده داستان کارآگاهی اش انقدر جذاب بود که خواندنی باشد.
پ.ن2: مطالب کتاب بسیار ناب بود و نویسنده خیلی صادقانه روایت می کند. دید جدیدی به داعش و القاعده و... رو در این کتاب تجربه کردم.
      
9

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.