یادداشت
1401/3/3
«بچه ها می ترسند، فکر می کنند حالا که چند قدم دور شدم، می خواهم فرار کنم. موریانه «فرار» از كجا افتاد به جان خانواده ی ما؟» مار و پله روایتی است از زندگی مدینه رخشانی، زنی که به دعوت پسر دایی اش حسن به دولت اسلامی روی می آورد و ادمین کانال داعش در ایران می شود. مار و پله اختصاص دارد به زمانی که او بازداشت شده است و خاطرات خودش را در بازجویی ها بیان می کند. اولین و حتی مهم ترین چیزی که راجع به کتاب می توانم بگویم، قالب و محتوای آن است. طبیعتا می شود گفت جزو دسته کتاب های زندگینامه محسوب می شود و موقع بررسی آن باید به این موضوع توجه کرد. اما جالب اینجاست که وقتی کتاب را می خواندم، حالتش با تمام کتاب های این چنینی که قبلا خوانده بودم فرق داشت و انگار رمان می خواندم. درباره ی محتوا هم جذاب ترین بخشش برای من این بود که جلوه ی جدیدی از یک داعشی دیدم و تصورم از حالت تک بُعدی مردانی با ریش های قرمز و چهره هایی وحشی و ترسناک در سرزمین شام، خارج شد و زن مشهدی لاغر اندامی در افغانستان هم با یک کانال تلگرامی توانست عضوی از دولت اسلامی باشد و در ذهنم به عنوان یک داعشی جا بگیرد. خارج از ماجراهای داعش و آشنایی با آنها، با قشر کمتر دیده شده ای از جامعه هم روبرو بودیم. تقریبا هیچ یک از اتفاقات و رفتار های خانواده ی مدینه برایم قابل درک نبود. زندگی با این همه خلاف و کثافت. پدری که دخترش را با کمربند می زد و مادری که مواد قایم می کرد، پسری که سی دی های رقص و خوانندگی دختران افغان را می دید و دختری که فاضله شده بود و به دولت اسلامی پیوسته بود. از طرفی دیگر هم با نحوه ی بازجویی ها و شرایط زندانی ها آشنا می شدیم. به شخصه فکر نمی کردم رفتار مأموران امنیتی و مراقبین زن با زندانی ها انقدر خوب باشد! برخی از آنها مثل سیمین که با مدینه خیلی دوستانه رفتار می کردند. اما با این وجود پردازش شخصیت ها کمی اشکال داشت. از نظر خلق و خویی به طور کلی خوب بود و می شد تصوری از شخصیت ها داشت؛ هر چند این درباره ی خود مدینه خیلی صدق نمی کرد زیرا در طول کتاب به واسطه ی دروغ هایی که گفت ذهنیت های مختلفی نسبت به او پیدا می کردیم که در نهایت ممکن بود نابود شوند، البته این درباره ی مدینه جذابیت محسوب می شود و نقطه ضعف نیست. اما درباره ی سایر شخصیت ها و مدینه از نظر ظاهری متاسفانه شخصیت ها خیلی خوب پرداخته نشده بودند و نمی توانستیم درباره ی افرادی مثل محمد، احمد، سودابه، الیاس، حسن و حتی خود مدینه تصویر خاصی در ذهنمان بسازیم، مگر بر اساس داده هایی که از رفتارشان داشتیم. حالتی که من از خود مدینه هم به یاد دارم بیشتر بر اساس توصیفی بود که از نویسنده کتاب درباره ی او شنیده بودم. نکته ی منفی که شاید بسیاری از مخاطبان را هنگام خواندن کتاب اذیت کند، پرداختن بیش از حد به جزئیات در قسمت هایی از کتاب بود. شروع داستان جذاب بود و خواننده دوست داشت که اطلاعات بیشتری درباره ی شخصیت اصلی به دست بیاورد و با او همراه شود، اما بعد از دستگیری مدینه و شروع بازجویی ها رفته رفته کمی ماجرا کسل کننده شد. حالت های تکراری مدینه و زندان و سوال های جزئی بازجو، در این امر تاثیرگذار بودند. البته که از دل این موارد، نکات مفیدی هم استخراج می شد ولی به هر حال می شد که با کمتر کردن این جزییات در برخی قسمت ها، به جذابیت کتاب افزود. از نظر ساختار ظاهری، نسخه ای که من داشتم جلد جالبی داشت و تصویر زنی با پوشیه، پرچم داعش و علامت تلگرام بود که اینگونه کلیتی از محتوای داخل کتاب را در اختیار خواننده قرار می دهد و در عین حال زیبا و جذب کننده هم هست. نوع چاپ و نوشته ها هم خوب بود، اما در بعضی قسمت ها دیالوگ ها کمی نامفهوم نوشته شده بودند و در این باره خواننده ممکن است گاهی دچار مشکل در پیدا کردن طرفین گفت و گو شود. در کل کتاب فوق العاده زیبا و غافلگیر کننده ای بود که با وجود تمام نکات مثبت و منفی اش، ارزش یک بار خواندن برای هر فردی با هر سلیقه ای را دارد؛ هم از جهت داستان نفس گیر و جذاب و هم اطلاعات زیادی که درباره ی داعشی ها می توان به دست آورد. «ماه آسمان و بیست و سومین پیمانه ی عمر من با هم کامل می شوند. امشب 24 ساله می شوم. من بچه ی چله ی زمستانم. بیابان با نور ماه، روشن است. مثل تمام سال های قبل، امسال هم دربه درم…»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.