یادداشت امیرمحمد جعفرزاده

        مجموعه کتاب‌های راهنما از مجموعه کتاب‌های کم حجم و  خوبی است که به سوالات و شبهات مختلف دینی خیلی خوب و منطقی جواب داده است. در این جلد داستان‌هایی درباره‌ی اهمیت حجاب می‌خوانیم. از آن داستان‌ها هم  نیست که بخوانی و تمام شود. تعلیق در هر داستان وجود دارد و علاوه بر آن، کتاب شما را به تفکر وامی‌دارد. همه‌ی داستان‌ها در شهر مشهد می‌گذرند.

ماجراهای کتاب: 
داستان اول:  خانمی که همسرش مخالف پوششی است که او می‌خواهد داشته باشد...

داستان دوم: دختری که به خاطر رفقایش و ترس از عقب مانده و زشت و خنده‌دار به نظر رسیدن، جلوی دوستانش چادرش را سرش نمی‌کند...

 داستان سوم: مردی که با امام رضا(ع) قول و قرار گذاشته تا چشمانش را کنترل کند...

داستان چهارم: خانمی که از گذاشتن چادر در حرم در گرمای شدید شاکی است و اعتراض دارد که چرا مردان حجاب ندارند و  آنها خانم ها را درک نمی‌کنند...

 داستان آخر: دختری که برخلاف بقیه خانواده و اقوام نزدیکش تصمیم می‌گیرد دیندار شود و حجاب کامل را انتخاب می‌کند. تا اینکه  روزی پدر خانواده مهمانی ترتیب می‌دهد تا رئیس  اداره و خانواده‌اش که از بسا فرهنگ‌شان اروپایی به نظر می‌رسد را دعوت کند.  این مهمانی می‌تواند باعث ترفیع شغل پدر شود. حالا از دخترش می‌خواهد که  مراعات موقعیت شغلی‌اش را بکند و در  مهمانی حداقل  از کارهایش مثل خودداری از دست دادن با نامحرم دست بردارد...

🟣 ماجراها از آنجا که از واقعیت دور نیست، شعاری نمی‌شود. مثلاً داستان آخر را همین الان که دارم این متن را می‌نویسم، خیلی از پسران و دختران دارند تجربه می‌کنند. این افراد مسخره شدن‌ها و طعنه‌های اطرافیان را تحمل می‌کنند. درست است، سختی دارد این مسیر، اما شما را رشد می‌دهد . خلاصه که در راه خدا ناامید نشوید، چون خدا حواسش به شما هست🙂





 




      
25

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.