یادداشت امیر ابراهیمی
1401/3/10
از خودم میپرسم، رنجِ بودن و آرامشِ نبودن بهتر است یا آنطور که شریعتی میگوید فراموش نکردن، که «آدم» بودنمان را فراموش نکنیم. یا شاید من هم دارم حساب و کتاب دو دوتا چهارتای عقلی میکنم؟ با همهی اینها مگر میشود شریعتی را دوست نداشت... نمیدانم...نمیتوانم تصور کنم...ضعف تخیل ندارم... شاید هم داشته باشم، فرقی نمیکند، قلم شریعتی محضری توتمش بود و من قلمش را دوست دارم، چگونه او را دوست نداشته باشم؟ یکی از قسمتهایی که سخت به فکر کردن وادارم کرد این بود: ص ۱۱ // "چهار انگشت پایینتر گرفتهاند و خود را خلاص کردهاند و جنگ همیشگی و شرق و غرب و کشمکش لاینحل فلسفه و تصوف را به صلح کل بدل کردهاند و سه هزار سال تلاش بیثمر نبوغ انسانی و پنجاههزار سال دغدغهی بیجواب روح بشری را، با یک آروغ بهجا و ثمربخش پایان دادهاند و رستگار شدهاند!" // البته اگر بدبخت، آن خوشبختهای در رفاه هستند که دچار نیهیلیسم شدهاند و خوشبخت، بعضی از ما بدبختهای داخل ایران هستیم، به نظرم سادهانگاری و حرف چرتی است ولی تا حدودی با سخنرانی بیژن عبدالکریمی در نشست «جوکر و حوادث آبانماه» موافقم یادم اومد عکس بزرگِ سعید نفیسی، طبقه سوم ساختمان ادبیات دانشگاه باهنر کرمان، بخش علم اطلاعات و دانششناسی (کتابداری و اطلاع رسانی) بلافاصله بعد از پلهها روی دیوار کنار برد ادبیات نصب کردهاند جوری که از پایین پلهها نگاه خیره و متفکرانهاش از پشت شیشهی عینک معلوم است، حالا فهمیدم سعید نفیسی اون بالا چیکار میکنه... قضیه توتم و کتاب و کتابخانه و کتابدار هم بینظیر بود در کل این کتاب چندین خاطره برایم ساخته و میتوانم تا عمر دارم مثل ذکری تکرارش کنم، اولین خاطرهام هم از شروع آشنایی با این کتاب همزمان بودن با دیدن فردی که دوستی طولانی مدت و عمیقی برایم رقم زد، و تعدادی از خصوصیات اخلاقی منفیای که داشتم را در حضور او شناختم و از شدتشان کاستم مثل هیجانزدگی افراطی در مورد کتابخواندن، فلسفه یا هرچیز دیگر؛ و علاقهای که به علوم انسانی و اجتماعی توسط او در من پدید آمد که خیلی در زندگی و اندیشه بهم کمک کرد در مورد کمکهای علوم انسانی میتونید برید سراغ سخنرانی سارا شریعتی(فرزند علی شریعتی) با عنوان «چرا علوم انسانی» خیلی قشنگ هست
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.