یادداشت نیایش بهرامی

                روز های اول کرونا، همان موقع که قرار بود «شنبه» موعود برسد و به مدرسه برگردیم، همان موقع که روزانه ۳ بسته ی ۳۰ روزه ی اینترنت تلفن همراه مادرم را تمام می‌کردم بابت سریال . بعد از جدل و دعوای بسیار دیدیم فایده ندارد همینجور کرونا ادامه پیدا کند هم خانواده ورشکست خواهند شد هم من بینایی خود را از دست خواهم  داد و از آرمان های خود به کلی جدا می‌شوم. پس دست در دست مادر در حالی که دستکش لاتکس پوشیده و نفری دو عدد ماسک بر صورت نهاده بودیم رفتیم  خانه خانم ‌ب و ۳۵ کتاب از خانم ب گرفتیم. اولین کتابی که از آن ۳۵ کتاب خواندم «کمیک استریپ های شهاب» بود و تا مدت ها تحت تاثیرش قرار گرفته بودم، برای من در آن سن و آن حال و هوا موضوع تازه ای داشت. 
یادم نمی‌آید داستانش چی بود اما تک واژه «طلبه» در ذهنم مانده است. 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.