یادداشت آریانا سلطانی

        ملکوت
نوشته بهرام صادقی

.
.
این داستان در سال (1340) شمسی منتشر شد. و خیلی ها این داستان را با بوف کور هدایت در یک سطح از کیفیت قرار داده اند.
بهرام صادقی فقط دو کتاب از خود به جای گذاشت. ملکوت و مجموعه داستان های کوتاهی با نام "سنگر و قمقمه های خالی"
مغلطه ای نیز گریبان خیلی ها را گرفته که محتوای ملکوت را نیز با بوف کور در یک سبک قرار داده و آن را سورئال میدانند. تا آنجا که من متوجه شدم، سبک ملکوت، رئالیسم جادویی بود. زیرا که وقایع در جهانی واقع و رئال به تصویر کشیده میشد و فقط کمی بن مایه جادویی در آن دخیل بود. و این تفاوت را با بوف کور داشت.
از طرفی کتاب سرشار از نماد است.
محوریت داستان مرگ بود و بهرام صادقی بسیار زیبا توانست این اکوسیستم را بر فضای متن جاری کند. متنی وهم آلود و ترسناک و تاریک.

.
در این داستان با شروعی عجیب مواجه هستیم!
اینگونه که موضوع با حلول جن در بدن اقای مودت اغاز شده و دوستانش، یعنی مرد چاق،منشی جوان و مرد ناشناس، اورا از باغ به سوی شهر میبرند.
او را به نزد دکتر حاتم میبرند و دکتر به مداوای وی میپردازد. سپس سوزنی به مرد چاق و منشی جوان میزند. زیرا که شور زندگی و سلامتی داشتند.
سوزنی که به همه مردم شهر برای جوانی تزریق شده و قرار است یک هفته پس از عزیمت دکتر حاتم، باعث مرگ همگانی شود.
دکتر دو میهمان هم دارد: شکو و م.ل
م.ل مردیست که پسر خودش را به علت سرسپردگی به فیلسوفی به قتل رسانده که فیلسوف همان دکتر حاتم کنونی است.
شکو نیز دست راست او بود.
دکتر حاتم نماد شیطان بوده و م.ل خدا بود.
خدایی که پسر خودش را به علت وسوسه شدن توسط شیطان کشته(و از قصر یا بهشتی که در آن زندگی میکرد زدوده بود)
م.ل با کشتن فرزندش(فرستادن انسان به زمین توسط خدا) دچار عذاب وجدان شده بود و مدام برای فراموش کردن، خودش را مثله میکرد.اکنون نیز به نزد دکتر حاتم امده بود تا دستش را قطع کند.
.
دکتر حاتم از او متنفر بود زیرا که از مرگ نمیترسید. اما زمانی که م.ل تصمیم میگیرد زنده بماند و به زندگی ادامه دهد، به او نیز سوزنی تزریق میکند تا او را نیز بمیراند.
.
سرنگ مرگ به ارمغان داشت اما تمثیلی از زندگی بود. زیرا خدا در هفت روز(طبق قرآن) زندگی را آفرید و سرنگ شیطان، در هفت روز مرگ را می آفرید.
گذشته م.ل و شیطان به هم امیخته بود. انگار که دکتر حاتم شیطان نبود بلکه جلوه ای شیطانی از خدا به نظر میرسید. او با تزریق سرنگ، زندگی را به انسان میداد. زندگی ای که فانی بود. هرکس که زندگی را انتخاب میکرد یا به ان شوق داشت، به سوی مرگ میرفت. زیرا که انسان فانی است.
در کتاب مدام از انجیل و قران و مولانا(عرفان) تکه هایی ذکر میشد که نشان میداد جنبه اصلی کتاب الهیات است.
.
زندگی نعمت است یا نفرین؟ آن هم زمانی که قرار است همه بمیریم و گریزی از آن نیست!
نمونه آن زمانی بود که دکتر حاتم ساقی(زنش) را در اغوش کشید و به محض حس کردن زندگی، ساقی را کشت.
آیا خدا با ارزانی داشتن زندگی به انسان او را نفرین میکند؟


"شما میتوانید در این یک هفته باقی مانده به اندازه صدها سال عمر کنید. از زندگی و از هم تمتع کافی را دریافت کنید. بخوانید،برقصید،چند رمان مطالعه کنید،بنوشید،یکی دو شاهکار موسیقی گوش کنید... چه فرقی میکند؟ اگر قرن ها هم زنده بمانید همین کار ها را خواهید کرد.پس مسئله در کمیت است نه کیفیت. و ادم عاقل کارهای همیشگی را سال های سال تکرار نمیکند."(صفحه 106)
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.