یادداشت محمدحسین بهزادفر
1401/3/16
قبل از هرچیز باید بگویم که همسایههای خانم جان یک روایت کمنظیر است. بعید میدانم شبیه چیزی که در این کتاب، راوی خوشسلیقه روایت کرده و نویسندهی خوشذوق با قلم روانش به جان مخاطب ریخته، قبلا در کتابی خوانده باشید. شما قرار است یک روایت انسانی از چهار ماه حضور خاطرهانگیز راوی در سوریه را بخوانید، یک روایت انسانی محض و البته به اقتضای فضای جنگ، مقداری ناراحتکننده. جایی که شخصیت راوی باید یک نیروی داعشی قسمخورده را معاینه کند، یا به اعضای خانوادهاش خدمات پزشکی بدهد. شما یک روایت انسانی پزشکی خواهید خواند از دکتر احسان، که دلش میخواسته تفنگ دستش بگیرد و در خط مقدم اینطرف و آنطرف کند، اما از قسمت و تقدیر خوبش فرستاده میشود به جایی که خیلی ربطی به تیر و تفنگ ندارد، و به جایش باید یک بیمارستان محلی را اداره کند و سلاحش ابزار پزشکی باشد و بیشتر روی مردم تاثیر مثبت بگذارد. یک روایت ساده، محکم و خوشخوان که البته به مقدار لازم هم، روضههای نمکین دارد برای بارانیشدن آسمان دلتان. و این ریشه در مداح بودن راوی دارد که از قضا چند دوست نزدیکش هم شهید شدهاند و او را جا گذاشتهاند. بیش از این اگر بگویم، مزهی کتاب از بین میرود. خودتان باید بخوانید؛ که همسایههای خانم جان، روایت جذاب و منحصر به فردی است. قبلا تا نیمهی آن را تضمین کرده بودم که از خواندنش پشیمان نخواهید شد، حالا اما کل کتاب را. به سلیقهی من که بسیار جذاب بود و روان، شاید برای شما هم تجربهی روان و دوستداشتنیای باشد. دست مریزاد به هر دو چهرهی کتاب: راوی خوشسلیقه و نویسندهی خوشذوق.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.