یادداشت آزاده اشرفی
1403/12/1
زوربای یونانی، داستان تکرار مکررات است. نویسنده در شروع داستان، قلاب میاندازد و صیدت میکند. جوری که بگوی چرا تا به حال این شاهکار را نخواندم؟ و اگر بیقضاوت و با چشم بسته کتاب را بخوانی، خب، واقعا دلچسب است. از زیباییهای بینظیری که نویسنده اینطور با ظرافت خلق میکند نمیشود چشم پوشید. از بلبلان پشت پنجره، تا بوی سبزهها و علفها. ابرهای آسمان و موجهای دریا را چنان با دقت و زیبایی تصویر کرده که نتوانی لحظهای از رویای زندگی در داستان بیرون بیایی. زوربا و ارباب، دو شخصیت اصلی داستان که تفکری گاه همسو و گاه متضاد هم دارند. زوربا به عنوان فردی آزاداندیش که حتی ثانیه قبل و بعد از لحظه حال برایش مهم نیست. و اربابی که به موش کاغذخوار معروف است و برای هر لحظه از زندگیش در کتابها به دنبال منطق و برهان است. زوربا از همان ابتدا خطمشی خودش را تعیین میکند و این تفکرات و عقایدش تا پایان داستان هی تکرار و هی تکرار میشود. در قالب خاطرات و داستانها و تجاربی که مرتب ذکر میکند. و این است تکرار مکرراتی که در ابتدا گفتمش. برای شناخت اسلوب زوربا دو سه مثال کافی بود اما در طی داستان، کتابی با چهارصد و اندی صفحه، هی مرتبا این ابرازگری ایراد میشود. تا جایی که فکر کنی بیش از نیمی از فصلها تکراریست. ملغمهای از اندیشه شخصی کازانتزاکیس، عقاید مذهبی و ایدئولوژیهایی که کاملا جانبدارانه عنوان شده و قابل درک نیست چرا به جای شخصیتها، نویسنده است که دارد حرف میزند؟ زوربای یونانی همانقدر که صحنهها را خوب تصویر کرده بود و به درونیات انسان میپرداخت، به همان اندازه در شناخت و معرفی "زنان" ضعیف، و چه بسا بد عمل کرد. زنانی که فقط برای تولید مثل و رفع نیاز "مردان" معرفی میشدند. زوربایی که آزادی و لاقیدی خودش را از چندین زن و حتی همسر قانونی و فرزندانش را با افتخار بیان میکرد. زن در این کتاب فقط وسیله شهوترانی بود. و حتی زوربا یک بار هم مهربانیاش را نسبت به زنان عمیقا بروز نداد. تمام ابرازگریهایش را بلافاصله با ناسزایی یا حتی دروغی نقض میکرد. و این رفتارها انقدر تکرار میشد که دلزدهات میکرد و فکر میکردی خب که چه؟ چرا باید انقدر پستی و ضعف به دنبال نام زنان ببندی و فکر کنی همه مصائب از دامن زن است و بعد خودت تمام وقتت صرف زن شود؟ چیزی که غیر قابل گذشت است، ترجمه بینظیر و عالی محمد قاضی بود. مترجمی با اطلاعات وافر، پاورقیها و اطلاعات مناسب و به جا که لذت خوانش کتاب را برای من زیادتر کرد. زوربای یونانی، اگر انقدر "قضاوت ناعادلانه" نداشت، بیشک یکی از بهترین و بینظیرترین داستانهایی بود که خوانده بودم. و حالا کتابیست که باید با چشم بسته و پوست کلفت بخوانی تا از این همه قضاوت و ابرازگری، جان سالم بدر ببری. زوربای یونانی/ نیکوس کازانتزاکیس ترجمه محمد قاضی/ نشر خوارزمی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.