یادداشت Zahra Heidari

Zahra Heidari

Zahra Heidari

دیروز

        این کتاب اولین تجربه نمایش نامه خوانیم بود
برام جالب بود و بعدا این راه رو ادامه خواهم داد.
کتاب چهار شخصیت با چهار رنگ داشت که هر کدوم نماد قشری از جامعه بودن.
سیاه نماد عامه‌ی مردم و اکثریت
سبز نماد ملا ها و علما
زرد نماد روشنفکرا
قرمز نماد بازاری ها و نون به نرخ روز خور ها
مترسک نماد دیکتاتوری که به دست مردم به قدرت رسیده و بر علیه همون ها هم میشه.

در جریان داستان همه چیز از فکرای زرد شروع شد 
اون پیشنهاد ساخت مترسک رو داد
اخر سر هم هر حرفی زد هر نظری داد ولی در عمل هیچ غلطی نکرد
پس آدم هایی که فقط قشنگ حرف می زنن یا حتی حرف های درستی هم می زنن اما در عمل منفعل هستن باعث تغییر چشمگیری نمی شن
در نهایت تغییر با عمل رنگ واقعیت می گیره نه صرفا حرف.
بعد سیاه
سیاه که نماد عامه ی مردمه
همیشه  بیشترین تاوان رو میده
سپره بلاست
گوشت دم توپه
خط اوله
اخر سر هم اونی که بیشترین تاوان رو میده همون سیاهه
ولی نمی فهمم چرا 
چرا سیاهی که پا کاره باید بیشترین رنج رو متحمل بشه
مثل اعتراضات اخیر ایران
اون همه جوون رفتن اعتراض کردن اما در نهایت …
یه سری ادم زرد رنگ هم فقط از بیرون ایران حرف می زدن ولی باز در نهایت بدبختی از آن سیاه ها شد.
قشر قرمز و سبز هم که تکلیف شون معلومه
خصوصا سبز .

من فقط از یه چیز مطمئنم اصلا دلم نمی خواد هیچ کدوم از این چهار رنگ باشم؛
ولی پس من چه رنگیم؟
باید یه رنگ پنجم بسازم، رنگ خودم.
۱۴ خرداد ۱۴۰۴
      
441

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.