یادداشت فضائل
1403/11/7

نهایتا با پایان داستان، به اولین جملهی کتاب برمیگردیم: «چه چیز باعث میشود انسانی از مرگ فرار نکند؟» کتاب شامل یک داستان کوتاه بود. مثل قسمتی از یک فیلم یا یه برش از زندگی (نسبتاً) عادی 🔶 برخلاف معمول، اینبار توصیف نکردنهای نویسنده رو دوست داشتم! و دلم میخواست اون چند کلمهای که راجع به فرم صورت یکی از قاتلین نوشته بود رو خط بزنم تا شاهکارش کاملتر بشه. (صرفا از بعد ادبی، فعلا به محتوا کاری ندارم) 🔶 تصور مکان و فضا و بخش زیادی از وقایع به عهده خود خوانندهست؛ که این آزادی عمل به نوبه خودش جذابه. این سبکو دوست دارم. 🔶 احساسات جالبی توی کتاب جریان داشت. ترس، اضطراب، خشم، سردرگمی، و حتی بیتفاوتی و بیاحساسی! میتونستم خودمو جای هرکدوم بذارم و تصور کنم اگه من بودم چه احساسی میداشتم؟ 🔶 درسته که از مسیر لذت بردم، اما پایان داستان جایی بود که نویسنده دیگه در استفاده از ابهام زیادهروی کرده بود... به نظر بنده، بالاخره داستان باید یه نتیجهای داشته باشه و نهایتا چیزی به من خواننده اضافه کنه (حتی اگه الزاما خود ماجرا به جایی نرسه) 🔶 ترجمه رو دوست نداشتم. کلمات و جملات میتونستن خیلی واقعگرایانهتر انتخاب بشن. به هرحال خوشحالم که خوندمش، حس خوبی داشت؛ حتی کرختی و سردرگمی صفحهی آخر...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.